سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بخش اول: زمینه‏هاى شکل‏گیرى تمدن اسلامى

• جایگاه علم و دانش در اسلام

• شکوفائى علوم در تمدن اسلامى

• الف) علوم غیراسلامى

o ریاضیات

o نجوم

o فیزیک و مکانیک

o طب

o کیمیا

o فلسفه

o منطق

o تاریخ و تاریخ‏نگارى

o جغرافیا

o ادبیات عرب

o ادبیات فارسى

• ب) علوم اسلامى

o قرائت

o تفسیر

o حدیث

o فقه

o اصول

o کلام

• ج) هنر در تمدن اسلامى

• جایگاه علم و دانش در اسلام

اگر آنچه در آیات و اخبار درباره فضیلت علم و دانش و معرفت آمده را بدون هیچ تفسیر و توضیحى کنار هم قرار دهیم؛ کتاب یا کتابهاى بزرگى به‏وجود خواهد آمد و اگر این اندازه اولیاى اسلام بر فضیلت دانش و دانش‏اندوزى تأکید نکرده بودند، هرگز تمدن اسلامى بدین پایه از عظمت نمى‏رسید.

اصل کلمه علم، بجز مشتقات آن، حدود هشتاد بار در قرآن کریم در مواضع مختلف به کار رفته است و اگرچه کلمه عقل در قرآن نیامده، ترکیب اولى‏الالباب را که به معناى خردمندان است مى‏توان در قرآن یافت. همچنین واژگانى چون حکمت، برهان، فکر و فقه بارها در قرآن به کار رفته‏اند. خداوند مؤمنان را از اینکه بر اساس تقلید کورکورانه به او ایمان آورند نهى فرموده و حتى در یکى از آیات (روم، 56) علم و ایمان را در کنار هم قرار داده است. افزون بر این، به کلیات اکتفا نشده و در زمینه دانش‏اندوزى، آیات بسیارى وجود دارند. از جمله آل عمران، آیه 190؛ انعام، آیه 97، یونس، آیه 5. حتى در آن دسته از آیات قرآن کریم که به نقل سرگذشتها اختصاص دارد و هدف آن عبرت‏آموزى است، مى‏توان آشکارا موضوعات تاریخى و تشویق به تاریخ‏نگارى و مشاهده آثار تاریخى و روحیه واقع نگرى را دید (انعام، 11).

در احادیث مأثور از اقوال حضرت رسول‏ صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام نیز موارد بسیارى در تجلیل از علم و فضیلت علما یافت مى‏شود. این تأکید پیامبر اسلام که دانش آموختن بر هر زن و مرد مسلمان واجب و فریضه است، یا ساعتى اندیشیدن از عبادت یک ساله نیکوتر است؛ نمونه‏هایى از تأکید بر دانش‏اندوزى در اسلام است. در دوره حیات ائمه، به‏ویژه از دوره امام جعفر صادق‏علیه السلام که دانش و دانش‏آموزى رونق تمام داشت، آن حضرت یاران خویش را به دانش‏اندوزى تشویق مى‏فرمودند. اینکه در روز قیامت قلم دانشمندان بر خون شهیدان سنگینى خواهد کرد، نمونه‏اى از این تشویقهاست. البته باید این نکته را نیز در نظر گرفت که دانش‏آموزى در اسلام شرایطى دارد؛ اسلام میان علم و اخلاق فاصله‏اى نمى‏بیند و همواره بر پیوستگى این دو تأکید ورزیده است. در اسلام، دانشمند صاحب مسئولیت است و دانشمند بى‏اخلاق جز به گمراهى هدایت نمى‏کند. این موضوع خود از امتیازهاى اسلام است که در زمینه آموزش و پرورش مکتبى خاص دارد.(1)

انتقال علوم و جذب دانشمندان به جهان اسلام: منبع اصلى علوم عقلى که به جهان اسلام راه یافت یونان و محفل علمى آن بود، اگرچه بیشتر علوم بصورت غیرمستقیم و با ترجمه آنها به زبانهاى سریانى و لاتینى، مأخوذ از یونانى، به دست مسلمانان رسید. بخش دیگر علوم یونانى نیز از اسکندریه (در مصر) و مرکز علمى آنجا یعنى مدرسه اسکندریه، به مسلمانان رسید.(2)

علومى که مسلمانان از یونانیان فراگرفتند عبارت‏اند از ریاضى، نجوم، پزشکى و علوم طبیعى. آثار دانشمندان اسلامى نشان مى‏دهد که مسلمانان تا چه حد از نوشته‏هاى بقراط، جالینوس، افلاطون، فیثاغورس و ارسطو بهره گرفتند. این نکته نیز مهم است که اولین برخورد و آشنایى در این زمینه نه از راه ترجمه آثار یونانى، بلکه از طریق پزشکان انجام گرفت؛ پزشکانى که در زمان فتوح در سرزمینهاى یونانى مى‏زیستند. با انتخاب دمشق به‏پایتختىِ خلافت، تماس با دانشمندان یونانى به‏مراتب آسان‏تر شد. بخشى از علوم هم از هند به جهان اسلام راه یافت. در اوایل دوره عباسى، این ارتباط علمى برقرار شد و ترجمه‏هایى از متون هندى در پزشکى و نجوم و جز آن صورت گرفت. در سال 154 ق نیز، چند دانشمند هندى که در میان آنها اخترشناسى برجسته نیز حضور داشت نزد منصور خلیفه عباسى آمدند. منصور از این اخترشناس خواست مختصرى از این علوم را به دانشمندان دربارش آموزش دهد. به این طریق، دانسته‏هاى هندى به‏صورت وسیعى وارد حوزه علوم اسلامى گردید.

• شکوفائى علوم در تمدن اسلامى

 الف) علوم غیراسلامى

• ریاضیات

 در جریان نهضت ترجمه، آثار بسیارى از ریاضى‏دانان یونانى به عربى برگردانده شد و به ‏سرعت ریاضى‏دانان اسلامى از سطوح دانسته‏هاى ریاضى‏دانان یونان گذشتند، بر آثار آنان شرحهاى بسیارى نوشتند و بسیارى از دانسته‏هاى آنان را توسعه بخشیدند. به طور کلى دستاوردهاى ریاضى‏دانان اسلامى را در شاخه‏هاى گوناگون دانش ریاضیات چنین مى‏توان عنوان کرد: اصلاح دستگاه عددنویسى هندى با تکمیل حساب دستگاه اعشارى آن، ازجمله ابداع کسرهاى اعشارى؛ به‏وجود آوردن مفاهیم جدید در تئورى اعداد؛ به‏وجودآوردن علم جبر؛ کشفیات مهم و جدید در دانش مثلثات و نیز علم کره‏ها و ابداع روشهاى گوناگون براى یافتن پاسخهاى عددى معادلات درجه دو و سه.

• نجوم

در زمینه نجوم اسلامى، دانسته‏هاى دانشمندان اسلامى از ترجمه آثار نجومى یونانى و به‏ویژه نوشته‏هاى بطلمیوس آغاز شد و با نوشتن شرح‏هایى بر نوشته‏هاى او ادامه یافت. به‏دنبال آن، ایرادهایى بر نوشته‏هاى بطلمیوس گرفته شد و به طرح نظریه‏هاى نجومى خلاف نظر بطلمیوس انجامید. این نظریه‏هاى دانشمندان اسلامى به نظریه‏هاى پیش‏کوپرنیکى مشهور شده‏اند، زیرا سده‏ها پیش از طرح ایرادهاى دانشمند لهستانى، کوپرنیک بر تئورى نجومى بطلمیوس وضع شدند.


• فیزیک و مکانیک

دانش مکانیک نزد مسلمانان علم الحِیَل خوانده مى‏شد. علم حِیَل، دانش یا شناخت ابزارهاى شگردساز در اصطلاح پیشینیان بود که بر اساس آن، معرّف آشنایى با انواع وسایلى بود که هر یک کارى انجام مى‏دادند.

هر چند برخى از اندیشه‏هایى که در کتابهاى مربوط به حیل آمده است در خاور دور و ایران ریشه دارد، به‏یقین مهندسى اسلامى را مى‏توان دنباله سنت خاورمیانه و مدیترانه دانست. مصریان و رومیان در مکانیک پیشرفتهاى فراوانى کرده بودند، اما سهم یونانیان از همه بیشتر بود. در دوره خلفاى بزرگ عباسى در بغداد، بسیارى از آثار یونانى و گاهى سریانى به عربى ترجمه شد که ازجمله کتاب پنوماتیک نوشته فیلون بیزانسى (بوزنطى) و مکانیک نوشته هرون اسکندرانى و رساله‏اى از ارشمیدس درباره ساعت‏هاى آبى را مى‏توان نام برد.

• طب

علم طب از نخستین دانش‏هایى است که بین مسلمانان رواج یافت. اهمیت این علم به حدى بود که علم ابدان در ردیف علم ادیان شمرده مى‏شد. نکته‏اى که به‏ویژه به‏عنوان مهم‏ترین عامل در بررسى دانش پزشکى در حوزه تمدن اسلام باید بدان توجه شود، خاصیت بومى شدن زودهنگام پزشکى در اسلام است. شکى نیست که کلى‏ترین دانسته‏هاى نظرى پزشکى به‏ویژه از راه ترجمه آثار دانشمندان یونانى و از همه مهم‏تر بقراط و جالینوس به دست مسلمانان رسید. اما بسیارى از مسائلى که پزشکان مسلمان در خصوص بیماران خود با آن روبه‏رو بودند، به سرزمینهاى اسلامى و شرایط خاص آن اختصاص داشت که در نوشته‏هاى یونانى از آن ذکرى به میان نیامده بود. بدیهى است که به صرف عدم ذکر این موارد در آثار پیشینیان، پزشکان اسلامى نمى‏توانستند به آنها بى‏اعتنا باشند. بنابراین، رویکردى ویژه درباره این موارد پدید آمد.
• کیمیا

مقوله کیمیاگرى برآیند علم و فن و جادو بود که تدریجاً شکل اولیه شیمى را به خود گرفت. موضوع کیمیاگرى، تبدیل مواد در حضور عاملى روحانى بود که غالباً حجر الفلاسفه نامیده مى‏شد. کیمیا یکى از انواع علوم مخفى بود که اصطلاحاً به آنها کُلّهُ سرّ برگرفته از حرف اول نام پنج علم کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا گفته مى‏شد. در کیمیا، از مادّه‏اى بحث مى‏شد که با به کار بردن آن تبدیل فلزات پست چون آهن و مس به زر و سیم ممکن مى‏شد. آن ماده را کیمیاگران اکسیر مى‏نامیدند. در کیمیاى اسلامى که به سرعت پس از ظهور اسلام در سده نخست هجرى، پیدا شد و سنتى پیوسته تا زمان حال دارد، متون فراوانى در دست است که در دوازده سده گذشته نوشته شده و از همه مراحل این صنعت بحث مى‏کند.

مهم‏ترین این مجموعه از آنِ جابربن حیّان است که نه تنها در جهان اسلام، بلکه در مغرب زمین نیز بزرگ‏ترین حجت در کیمیا به‏شمار مى‏رود. با ظهور جابر، کیمیا در نزد مسلمانان از صورت «صنعت زر خرافى» به‏صورت «دانش تجربى آزمایشگاهى» درآمده است. جابر به تقطیر مایعات خالص مانند آب و شیره و روغن و خون، و مانند آن مى‏پرداخت و چنین مى‏پنداشت که هر بار که آب را تقطیر مى‏کند، ماده‏اى تازه بر ماده خالص پیشین افزوده مى‏شود، تا عدد این تقطیر به هفتصد برسد. به نظر او دست یافتن به اکسیر از طریق جوشاندن و تقطیر طلا در مراحل خلوص گوناگون تا هزار بار مقدور بود.

• فلسفه

در جهان اسلام، ابویوسف یعقوب‏بن اسحاق کِندى (185-260 ق) اولین فیلسوف مسلمان به شمار مى‏آید. او نخستین کسى بود که به پژوهش و مطالعه در علم و فلسفه پرداخت و از این رو، او را فیلسوف العرب نامیده‏اند.

کوفه در سده دوم و سوم هجرى کانون مطالعات علوم عقلى بود و کندى در چنین فضایى به تحصیل پرداخت و علم و فلسفه را فرا گرفت، یونانى و سریانى آموخت و آثارى ارزشمند به عربى ترجمه کرد. آثار کندى که در حدود 270 اثر برشمرده شده است، به هفده دسته تقسیم مى‏شود، ازجمله فلسفیات، منطقیات، حسابیّات، کریّات، موسیقیات، نجومیات و هندسیات. کندى نخستین کسى بود که بین دین و فلسفه آشتى ایجاد کرد و مسیر را براى فارابى، ابن‏سینا و ابن‏رشد هموار ساخت.

• منطق

مسلمانان طى سده‏هاى نخستین اسلامى راه و روش منطقى خاص خود را داشتند. این روش منطقى را آشکارا مى‏توان در علم کلام و اصول فقه دریافت. در این نوع منطق، مسلمانان با آن که از منطق ارسطویى الهام مى‏گرفتند امّا به ندرت تحت تأثیر آن بودند. بطور مشخّص علم اصول فقه، منطق فقها به‏شمار مى‏آمد که برساخته مسلمانان بود و متکلمان نیز تا سده پنجم کمتر از منطق ارسطویى استفاده مى‏کردند و روش منطقى خاص خود را داشتند. براى‏نخستین بار در جهان اسلام ابن‏مقفع دانشمند ایرانى، به ترجمه عربى مقولات و عبارات و قیاس مبادرت ورزید و مترجمان دیگر هم رسائل منطقى را ترجمه کردند. کندى، فارابى، ابن‏سینا، بهمنیار بن مرزبان و حکیم لوکَرى در این زمینه فعالیت کردند. ولى بوعلى سینا با اینکه در کتاب شِفا استخوان‏بندى منطق ارسطو را دست نزد و به طور کامل آن را شرح داد، در کتابهاى دیگر خود در این روش منطقى (روش ارسطو) دخل و تصرف بسیار کرد. او در دیباچه کتاب منطق‏المشرقین تأکید کرده که همچنان بر سنت مشائیان وفادار مانده است. خواجه نصیرالدین طوسى نیز در منطق بررسى بسیار کرد و کتابهاى متعددى از جمله اساس‏الاقتباس، شرح منطق اشارات، تعدیل‏المعیار، التجرید فى المنطق در این زمینه نگاشت. او منطق را هم علم و هم ابزار مى‏دانست، علم شناخت معانى و کیفیت آنها و کلید ادراک و فهم دیگر علوم تلقى کرده است.

• تاریخ و تاریخ‏نگارى

فرهنگ عرب جاهلى اساساً شفاهى بود و بر همین منوال نیز از نسلى به نسل دیگر منتقل مى‏شد. تا پیش از ظهور اسلام و تأکید آموزه‏هاى قرآنى بر عبرت‏گرفتن از سرگذشت اقوام پیشین، اعراب جاهلى درک درستى از پیوستگى زمان به ‏منزله مفهومى تمدنى نداشتند. اما مهم‏ترین مایه ترغیب مسلمانان به تاریخ‏نگارى و تاریخ‏آموزى همانا آموزه‏هاى قرآن و حدیث بود. بنابراین ابتداى پیدایش دانش تاریخ و تاریخ‏نگارى را نزد اعراب باید از همان ابتداى ظهور اسلام دانست.

مسلمانان در مطالعات تاریخى خود، با تأثیر از آموزه‏هاى قرآن و حدیث، نخست به موضوع سیره و مغازى پیامبرپرداختند و پس از آن متوجه دیگر موضوعاتِ تاریخ‏نگارى شدند. از نخستین مورخان مسلمان باید از ابومِخْنَف (م 157 ق) نام برد. او مؤلف تاریخهاى تک‏موضوعى متعددى است که بخشهایى از آن در تاریخ طبرى آمده است. ابن‏اسحاق (م 150 ق) نیز نخستین کسى است که به نگارش سیره نبوى دست زد.(3) کتاب او، جز بخشهایى که در تاریخ طبرى نقل شده، مستقیماً به دست ما نرسیده، اما همه آن در سیره ابن‏هشام آمده است. واقدى (م 209 ق) کتابى معروف به نام المغازى درباره جنگهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نوشته است. ابن‏سعد، شاگرد واقدى، نیز کتاب الطبقات را مشتمل بر شرح احوال پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم، صحابه و تابعین نوشت. در سده سوم، بلاذرى (م 279 ق) دو اثر پرارزش تاریخى به نامهاى فتوح‏البلدان و انساب‏الاشراف از خود به‏جاى گذاشت. در نیمه دوم همین سده طبرى (م 310 ق)، بزرگ‏ترین مورخ این دوره، کتاب عظیم تاریخ الامم و الرسل و الملوک را نگاشت.

در سده پنجم، چند مورخ بزرگ وجود داشتند: ابن‏مسکویه مؤلف تجارب الامم، عُتبى مؤلف تاریخ یمینى که آن را براى سلسله غزنوى نگاشت و خطیب بغدادى مؤلف تاریخ بغداد در سده ششم، اسامة بن منقذ (م 584 ق) الاعتبار را که به نوعى شرح حال به شمار مى‏رود نوشت و عمادالدین اصفهانى (م 589 ق) نصرةالفتره در تاریخ سلجوقیان را نوشت.

در سده هفتم، با مورخان بزرگى روبه‏رو هستیم: ابن‏اثیر (م 632 ق) که از مشهورترین مورخان عرب زبان است و کتابهاى الکامل فى التاریخ  و اسد الغابة را نگاشت. دیگر مورخ بزرگ این سده ابن‏خلکان است که رساله مهم وفیات‏الاعیان را نگاشت که فهرست‏گونه‏اى از تذکره رجال و تاریخ ادب است.

در سده هشتم، ابن ابى زرع (م 727 ق) کتاب مهم خود روض القرطاس را در تاریخ مغرب و ابوالفدا کتاب المختصر فى اخبار البشر را تألیف کرد. در سده نهم، تقى‏الدین فاسى تاریخ مکه را نوشت. در همین سده، مقریزى مهم‏ترین اثر خود الخطط و الآثار را درباره تاریخ و جغرافى مصر نگاشت. در سده یازدهم نیز مقَرّى کتاب نَفح الطیب را در تاریخ اسپانیا به نگارش درآورد.(4)

یکى دیگر از مباحثى که باید در جریان بررسى تاریخ‏نگارى در دوره اسلامى بدان توجه شود این است که مورخان به لحاظ رونق تاریخ‏نگارى از سبک و سیاق متنوعى در تألیف کتب پیروى مى‏کردند. از این‏رو آثار تاریخى آنان را به چند دسته مى‏توان تقسیم کرد که عبارت‏اند از:

الف) تاریخ‏نگارى خبر؛

ب) وقایع ‏نگارى؛

ج) ذیل‏نویسى و مختصرنویسى؛   

د) تاریخ‏نگارى عمومى؛

ه ) تاریخ‏نگارى بر اساس نسب‏شناسى؛

و) تاریخ‏نگارى به سیاق طبقات؛

ز) سرگذشت‏نامه‏ها؛

ح) سده‏نامه‏ها؛

ط) تاریخ‏نگارى محلى؛

ى) تاریخ‏نگارى دودمانى؛  

• جغرافیا

مسلمانان در زمینه دانش جغرافیا نیز مانند دیگر رشته‏هاى علوم اوایل، همچون ریاضى، پزشکى و نجوم به میراث تمدنهاى پیشین به‏ویژه یونان، ایران و هند تکیه کردند. آنان با مطالعه و ترجمه آثار آنها توانستند این دانش‏ها را گسترش دهند. فتح ایران و مصر و هند این فرصت را به مسلمانان داد که از موفقیتهاى علمى و فرهنگى مردمان این سه مهد تمدن اطلاعات دست اولى کسب کنند. مهم‏ترین منبع مسلمانان درباره جغرافیاى هندى، از طریق کتاب سوریا سدهانته که در زمان خلافت منصور عباسى از سنسکریت به عربى ترجمه شد، به دست آمد. معلومات جغرافیایى و نجومى یونانیان نیز با ترجمه آثار بطلمیوس و دیگر دانشمندان یونانى به مسلمانان انتقال یافت. کتاب جغرافیاى بطلمیوس چند بار در دوره عباسى ترجمه شد. ولى آنچه امروزه در دست است؛ اقتباس محمدبن موسى خوارزمى از این کتاب است که با دانش مسلمانان نیز درآمیخته است.(5)

• ادبیات عرب

از آغاز گسترش اسلام، ادبیات عرب به‏ویژه شعر مورد توجه قرار گرفت و پیروزیهاى اسلام در شعر عرب بازتاب یافت. به‏تدریج با ظهور شاعران برجسته‏اى چون عبداللَّه‏بن رواحه، کعب‏بن مالک، حسان‏بن ثابت و دیگران، کلمات و مضامین قرآنى در شعر عرب نفوذ کرد. حسان‏بن ثابت به مدت ده سال پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و یاران او را مدح و ستایش کرد. او مرثیه‏هایى در درگذشت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سرود.

پس از قرآن کریم، نخستین آثار منثور اسلامى احادیث نبوى است که نثرى روان و بى پیرایه دارد. خطبه‏ها، از خطبه حجةالوداع تا سخنان گهربار امیرالمؤمنین علیه السلام داراى نثرى فاخر، آهنگین و مسجع‏اند. نامه‏ها، پیمان‏نامه‏ها و مانند آنها در قالب متون دینى جاى مى‏گیرند و شامل مضامین سیاسى و اجتماعى‏اند. در سراسر سده نخست هجرى نثر عربى از این محدوده فراتر نمى‏رود.

نثر نیز مانند شعر دوره‏هاى گوناگونى را پشت‏سر گذاشته است. در برخى از دوره‏ها به علل گوناگون نویسندگانى بزرگ پرورش یافته‏اند و در برخى دیگر از اعصار شکوفایى چندانى دیده نمى‏شود. در میان نویسندگان عرب ابن‏مقفع (م 142 ق) از درخشان‏ترین چهره‏هاى ادبى است. تا حدى که وى را خالق نثر تازى خوانده‏اند؛ اگرچه آثار او، یا دست‏کم آنچه از آثار او موجود است، منحصراً کتابهایى است که از زبان پهلوى ترجمه شده است.(6)

• ادبیات فارسى

شعر فارسى: سده چهارم و نیمه نخست سده پنجم هجرى دوره پیدایش و اوج ادب فارسى به‏شمار مى‏آید. علت اساسى این پیشرفت و رواج روزافزون شعر در این دوره تشویق بى‏سابقه شاعران و نویسندگان از سوى شاهان بوده است. سامانیان به‏ویژه به نثر و نظم پارسى بسیار اهتمام ورزیدند و شاعران پارسى‏گوى را مورد تکریم قرار دادند. یکى از علل ترویج نظم و نثر پارسى به وسیله آنها تعقیب فکر استقلال ادبى ایرانیان و توجه به اعتلاى جایگاه پایتخت‏شان، بخارا در برابر بغداد، پایتخت خلفا بود. بجز بخارا که مهم‏ترین مرکز ادبى ایران در سده چهارم هجرى بود؛ مراکز مهم دیگرى هم تا نیمه سده پنجم هجرى مانند زرنج سیستان، غزنین، گرگان، نیشابور، رى و سمرقند براى شکوفایى ادب فارسى وجود داشت.(7)

نثر فارسى: از سده سوم هجرى نثر فارسى هم‏زمان با شعر فارسى و تحت‏تأثیر عوامل گوناگون ظهور کرد و در سده چهارم به شکوفایى رسید. نخستین عامل اساسى، رونقى بود که در نتیجه اعاده استقلال ایرانیان و در سایه حیات ملى و اجتماعى آنان ایجاد شد و به استقلال ادبى انجامید. علت مهم دیگر نیاز ایرانیان به پیدایش ادبیاتى در برابر ادبیات عرب بود و دیگر اینکه در سده‏هاى نخستینِ اسلام شمار کسانى که در ایران به زبان عربى آشنا باشند اندک و نیاز ایرانیان به داشتن کتابهاى فارسى بسیار بود. همچنین برخى از بزرگان آن دوره مانند خاندان جیحانى و بلعمى مشوق نویسندگان در نگارش کتابهایى در زمینه‏هاى گوناگون و ترجمه‏هایى از عربى و مانند آن بودند. 

ب) علوم اسلامى

• قرائت

علم قرائت از کهن‏ترین علوم اسلامى است و در واقع پایه‏گذار قرائت قرآن خود پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است. پس از على‏بن ابى‏طالب علیه السلام، عبداللَّه‏بن مسعود و ائمه اطهار علیهم السلام، نخستین کسى که قرآن را با الحان متداول در سده اول قرائت کرد؛ شخصى به نام عبیداللَّه‏بن ابى بکر ثقفى بود.

از آنجا که روایت صحابه از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم درباره برخى از الفاظ قرآن کریم و کیفیت حروف و اداى آنها، به طرق مختلف صورت گرفته این امر سبب اختلاف قرائت شده است و چون این اختلاف به وسیله قاریان نقل شده و تداوم یافته است، در حین فتوحات اسلامى مسلمانان در هر یک از بلاد و کشورهاى اسلامى قرائت یکى از قاریان مشهور را پذیرفتند و در نتیجه پنجاه قرائت که مشهورترین آنها قراء سبعه است، پدیدار شد.(8)

نخستین کسى که قرائتها را در یک کتاب جمع‏آورى کرد، ابوعبید قاسم‏بن سلام (م 224 ق) بود که همه قرائتها را با همان هفت قرائت معروف، در بیست و پنج قرائت خلاصه کرد.

در سده‏هاى دهم تا دوازدهم به سبب همراه شدن دین و سیاست در ایران و قدرت گرفتن صفویه باب جدیدى در حوزه علوم اسلامى گسترده شد. علم قرائت نیز از فضاى جدید بهره گرفت و گامهاى تازه و مثبتى در مسیر ترقى طى شد، هر چند آثارى که در این سه سده در زمینه علم قرائت به نگارش درآمد ارزش کتب قدیم را نداشت. برخى آثار این دوره عبارت‏اند از: الکشف من القراآت السبع نوشته قاضى سعید قمى (م 1103 ق). تحفة القراء، به فارسى از ملامصطفى قارى تبریزى، و رساله تجوید، به فارسى از محمدبن محسن‏بن سمیع قارى.

طى سده‏هاى اخیر آثار متعدد دیگرى نیز در این زمینه و در شرح لغات و کشف آیات قرآن پدید آمده است.(9)

• تفسیر

مسلم است که ظهور مرحله تدوین تفسیر در اواخر عهد بنى امیه و اول عهد بنى عباس یعنى در سال 133 ق و آغاز تفسیر هم‏زمان با تدوین حدیث بوده است؛ زیرا نخست تفسیر قرآن کریم از جمله بخشى از روایات بود که بعدها با کوشش علما و بزرگان اسلام روایات تفسیرى از مجموعه احادیث جدا گردید و مدوّن شد. به نظر بسیارى از اهل‏سنت و شیعه سعیدبن جبیر نخستین تدوین‏کننده تفسیر به‏شمار مى‏رود. او شاگرد عبداللَّه‏بن عباس و از فرهیخته‏ترین تابعینى بود که به سبب تشیع و وفادارى به حضرت على علیه السلام به دست حجاج‏بن یوسف به شهادت رسید. اگر در پى پاسخ به پرسشى اساسى‏تر باشیم که نخستین مفسر قرآن کریم چه کسى بود، بى‏تردید نام حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و على بن ابى‏طالب علیه السلام مى‏درخشد. در واقع تفسیر امام على علیه السلام را باید آغاز تفسیر عقلى از قرآن کریم دانست. منظور از تفسیر عقلى تبیین و تفسیر آیات قرآن بر اساس روش تعقلى است و این روش در حقیقت همان سیاقى است که کتاب خدا به اهل ایمان مى‏آموزد. اوج رشد این مکتبِ تفسیرى از قرآن در عصر امام محمد باقر علیه السلام و فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام بود.

• حدیث

در میان فرقه‏هاى اسلامى در موضوع نگارش حدیث، از آغاز اختلاف‏نظر وجود داشت؛ در حالى‏که شیعیان از همان زمان به اهمیت حدیث پى برده و با کتابت آن به حفظ این میراث تاریخى اقدام کردند. اهل‏سنت تا نیمه دوم سده دوم هجرى مجموعه مدونى از احادیث نداشتند؛ زیرا خلیفه دوم کتابت حدیث را نهى کرده بود.(10) نخستین کتاب حدیث از آنِ على‏بن ابى‏طالب علیه السلام بود که در حقیقت املاى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم بوده است. به گزارش برخى از محققان، این کتاب نزد امام باقر علیه السلام وجود داشته و آن را به حکم‏بن عتیبه نشان داده است.(11) به گزارش شیخ مفید و محقق حلى و شهید اول، شیعیان از عهد امیرالمؤمنین علیه السلام تا عهد امام حسن عسکرى علیه السلام در نیمه سده سوم هجرى چهارصد کتاب حدیث (اصول اَربعمائة) تألیف کرده‏اند.

• فقه

الف) فقه شیعه نظام فقهى شیعه از آغاز تاکنون دوره‏هاى گوناگونى را پشت سرگذاشته است. در اینجا به اختصار این دوره‏ها نام مى‏بریم:

1. دوره حضور ائمه علیهم السلام؛ 2

2. آغاز تدوین فقه؛

3. دوره تلفیق؛

4. دوره نقد مکتب تلفیق؛

5. دوره تهذیب و تکامل مکتب تلفیق؛

6. دوره شهید اول؛

7. فقه دوره صفوى:

الف) فقه محقق ثانى؛

ب) فقه مقدس اردبیلى؛

ج) فقه اخبارى‏ها؛

8. دوره شیخ انصارى.

ب) تحولات فقه اهل‏سنت در میان اهل‏سنت، فقه و تحولات آن به شش مرحله تقسیم شده است:

1. دوره پیامبر و دسترسى مستقیم به نصّ (از آغاز اسلام تا یازده هجرى)؛

2. دوره صحابه؛ (از سال یازده تا حدود چهل هجرى)؛

3. دوره تابعین؛ (از حدود چهل تا حدود صد هجرى)؛

4. دوره ائمه چهارگانه یا دوره تأسیس مذاهب فقهى (از سده دوم تا چهارم هجرى)؛

5. دوره تقلید از ائمه چهارگانه (از سده سوم تا چهاردهم هجرى)؛

6. دوره نهضت جدید فقهى و حقوقى و افتتاح باب اجتهاد.(12)

• اصول

یکى از علوم اسلامى که براى درک و استنباط احکام و قوانین اسلامى از منابع اصیل تدوین یافته دانش اصول فقه است. این دانش از آغاز تأسیس تا کنون نُه مرحله را پشت سر گذاشته است:

1. دوره تأسیس؛

2. دوره آغاز تصنیف؛

3. دوره اختلاط علم اصول با علم کلام؛

4. دوره کمال و استقلال مجدد؛

5. دوره رکود استنباط و توقف علم اصول؛

6. دوره نهضت مجدد؛

7. دوره ضعف علم اصول؛

8. دوره جدید علم اصول؛

9. دوره معاصر.

• کلام

دلایل چندى باعث پیدایش علم کلام بر دامنه تمدن اسلامى شد. از جمله این دلایل ارتباط بین مسلمانان با غیرمسلمانان همچون ایرانیان، رومیان و مصریان بود. بر اثر این ارتباط اختلاف عقاید آشکار شد و مسلمانان براى دفاع از دین اسلام به فراگیرى روشهاى نوین فکرى و استدلالى پرداختند. دلیل دیگر پیدایش این علم، اسلام آوردن اقوامى بود که در مذهب آنان عقایدى در باب صفات خدا، توحید، قضا و قدر، جزا و سزا و مانند آن وجود داشت. با توجه به این سابقه، تازه ‏مسلمانان مى‏کوشیدند باورهاى دین دیرین خود را در قالب دین اسلام تبیین کنند. از این رو، مسلمانان کوشیدند با بهره‏گیرى از استدلالهاى عقلى، اصول عقاید اسلامى را مستحکم کنند.(13) 

ج) هنر در تمدن اسلامى

معمارى، نقاشى، خطاطى، صنایع مستظرفه: بدیهى است که اقوام و ملل جهان در آشنایى با هنر و بهره‏ورى از آن تقدّم و تأخر دارند. ایرانیان و رومیان، سده‏ها پیش از ظهور اسلام با هنر آشنا شده بودند و هر یک از این دو قوم، هم زمان با ظهور اسلام، سنتهاى هنرى چند صد ساله داشتند.

عربستان پیش از اسلام، از نظر هنرى به استثناى خط عربى که بالقوه آمادگى پذیرش زینتهاى هنرى را داشت و بعدها از سده سوم تا نهم هجرى آن زینتها را یافت، از درون‏مایه چندانى برخوردار نبود.(14) شعر و سرود بیشترین هنر عرب بود تا آنکه فتوحات مسلمانان موجب شد تا آن چادرنشینان ناگهان دیده بر کاخهاى باشکوه ایرانیان و کلیساها و پرستشگاه‏هاى یونانیان و رومیان بگشایند. به همین سبب، هنر صنعتگران ایرانى و یونانى و مصرى و سورى با هم پیوند خورد و زیر فرمان اسلام به شیوه‏هایى مبدل شد که امروزه هنر اسلامى نامیده مى‏شود.(15)

از پایان سده اول هجرى فرمانروایان مسلمان در نواحى فتح شده، ساخت مسجدها و کاخ‏هاى با شکوه را آغاز کردند و کوشیدند تا آثار بزرگ‏تر و با شکوه‏ترى از بناهاى دوران پیش از اسلام به‏وجود آورند. اما از اوایل سده دوم هجرى به بعد که کم‏کم سنتى معین و مشخص در هنر اسلامى به‏وجود آمد و رو به کمال گذارد، هنرمندان ناگزیر، ویژگیهاى قومى و ملّى را از بناهایى که نیاز به تجدید مى‏یافتند مى‏گرفتند و همه را بر سنّت هنر اسلامى منطبق مى‏ساختند.

معمارى اسلامى در هیئت و شکل سه نوع بناى عمده به ظهور رسید: مساجد، مدارس و مقابر یا بقاع متبرک. مسجد جامع دمشق که بین سالهاى 87 تا 96 ق به روزگار ولید بر جاى پرستشگاه ژوپیتر (خداى خدایان روم) ساخته شد، در شمار کهن‏ترین بناهاى اسلامى است.(16)

ادامه دارد ...

دکتر على‏اکبر ولایتى

پی نوشت

1)      محمدرضا حکیمى و دیگران، الحیاة، تهران، 1408 ق، ج 1.

2)      سید حسن تقى‏زاده، تاریخ علوم در اسلام، تهران، 1379ش، ص 30-31.

3)      ج. م. عبدالجلیل، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، امیرکبیر، 1363ش، ص 153.

4)      دانشنامه جهان اسلام، ج 6، ذیل »تاریخ و تاریخ‏نگارى«.

5)   فرانتس تشنر و مقبول احمد، تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامى، ترجمه محمدحسن گنجى و عبدالحسین آذرنگ، تهران، 1375، ص 9-10.

6)      دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ذیل »ابن‏مقفع«، (آذرتاش آذرنوش و عباس زریاب).

7)      براى آگاهى از ویژگى‏هاى شعر پارسى این دوره ر.ک: ذبیح‏اللَّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، 1336، ج 2، ص 190-200.

8)      بهاءالدین خرمشاهى، دانشنامه‏قرآن و قرآن‏پژوهى، تهران، دوستان و ناهید، 1377، ج 1، ص 1741-1742.

9)      عبدالحلیم‏بن محمدالهادى قابة، القراءاة القرانیة: تاریخها، ثبوتها، حجیتها و احکامها، بیروت، 1999، ص 70-73 و 74-85.

10)   على‏بن حسام‏الدین متقى، کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، بیروت، 1998، ج 1، ص 174.

11)   سید حسن صدر، تأسیس الشیعة الکرام، لفنون الاسلام، ص 279.

12)   محمد خضرى بیک، تاریخ التشریع الاسلامى، بنارس، ادارة البحوث الاسلامیة، 1403 ق، ص 5 .

13)   علامه شبلى نعمانى، تاریخ علم کلام، ترجمه داعى گیلانى، تهران، 1328، ص 8.

14)   هورست ولدمار جَنْسِن، تاریخ هنر، ترجمه پرویز مرزبان، تهران، علمى و فرهنگى، 1359، ص 191-2.

15)   کریستین پرایس، تاریخ هنر اسلامى، ترجمه مسعود رجب‏نیا، تهران، علمى و فرهنگى، 1364، ص9.

16)   هورست ولدمار جَنْسِن، پیشین.




تاریخ : جمعه 86/1/17 | 2:47 عصر | نویسنده : حیران | نظر

  • ایران بلاگ | ویندوز سون | آنکولوژی