سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتم: خسته ام    
گفتی:
لاتقنطوا من رحمة الله
     .::از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53)::.

گفتم: هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گذره
گفتی:
ان الله یحول بین المرء و قلبه

    
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: 
نحن اقرب الیه من حبل الورید

    
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم (ق/16) ::.

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی:
فاذکرونی اذکرکم
     .::منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی:
و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

    .::
تو چه می دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟ 
گفتی:
واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله

     
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی:
عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
     .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل...  اصلا چطور دلت میاد؟   
گفتی:
ان الله بالناس لرئوف رحیم

     
.:: خدا نسبت به همه ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته  
گفتی:
بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

     
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا  شاد باشن (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی خیال! توکلت علی الله   
گفتی:
ان الله یحب المتوکلین

     
.:: خدا اونایی رو که توکل می کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!   
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می کنن (حج/11) ::.

گفتم:...
دیگه چیزی برای گفتن نداشتم.




تاریخ : یکشنبه 88/5/25 | 11:29 صبح | نویسنده : حیران | نظر

امام زمان (ع) فرمودند: لازم نیست ماچند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم . شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم.

نیست ، نیست کجاست؟ ، کی آن را برداشته ، آخرش می دانستم این بچه ها زهر خودشان را می ریزند، حتما آنان برداشته اند ، شاید هم خانم برداشته  ؛ یک حال اساسی از آنان خواهم گرفت ، ولی باشد ، فعلا که درس دارم باید به کلاسم برسم، عجب چاقوی نازنینی بود اگر پیدا نشود ؟. دسته اش چقدر ظریف بود حالا قلمم را با چه بتراشم .

در را که باز می کند رو به بچه هایش  می کند و میگوید: وای بحالتان تا موقعی  که ازکلاس بر میگردم چاقویم پیدا نشود .

به کلاس که رسید عبایش را جمع و جور کرد روی منبر نشست  ، همین که خواست درس را شروع کند . صدایی به گوشش رسید ، نگاهش را چرخاند ، سر را از میان سرها بالا آمد گفت:آقا چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید بچه ها چه گناهی دارند.

راست می گوید. چرا خودم حواسم نبود، همین که خواست درشس را شروع کند به ناگاه برخود لرزید ، صورتش سرخ شد.

او ، او، او  از کجا می دانست ؟ رو می کند  به همان شاگردش می گوید: بعد از درس با شما کاردارم .

اصلا نفهمید درس را چگونه تمام کرد، همه که رفتند، او ماند و شاگردش ، کمی خودش را جمع جور کرد و رو به شاگرد گفت : از کجا می دانستی لابد با جایی ارتباط داری ، نکند با امام زمان(عج) هم ارتباط داری؟

شاگرد از سوال استاد جا می خورد ، به هر بهانه ای از پرسش استاد سرباز می زند ، اما استاد ول کن نیست ، ناچار می شود جریان تشرفش را بگوید .

 استا رو میکند به شاگردش و با احساس پدرانه می گوید :این بار که خدمت امام زمان (عج الله) مشرف شدی  بگواگر صلاح می دانند چند دقیقه ایی اجازه تشرف بدهند.

 به خانه که بر می گردد دل تو دلش نیست . روزها می گذرد، منتظر جواب است، با خود می گوید بروم ازاو بپرسم به آقا گفت یا نه ولی اگر جواب منفی باشد چه؟ آبرویم می رود بگذار خودش بگوید چند روز دیگر هم روی این روزها .

آه چه روزهای کشنده ای این انتظار دارد مرا می کشد دیگر طاقت ندارم ، بی خیال آبرو ، بعد از درس از او می پرسم .

 درس  که تمام شد نفسش  به شماره می افتد، هر طوری شده خود را به شاگرد می رساند ، می گوید : پیامم را رساندی ؟ 

طلبه، این  پا و آن پا می کند و از جواب طفره می رود  ولی مجبور می شود و می گوید: بله به آقا گفتم

امام زمان (ع) فرمودند: لازم نیست ماچند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم . شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم.

اقتباس از بیانات آقای بهجت (ره)

منابع : سید مهدی شاعی به سوی محبوب




تاریخ : سه شنبه 88/5/13 | 10:15 صبح | نویسنده : حیران | نظر
حتما قبول دارید که هیچ کس از کارمند شیک پوش و مرتب بدش نمی آید. روان شناسان اعتقاد دارند که ظاهر افراد در مصاحبه‌های شغلی در انتخاب آنها برای آن شغل موثر است.

می گویند وقتی برای مصاحبه شغلی می‌روید, حسابی به تیپ و قیافه تان برسید و بهترین لباس‌هایتان را بپوشید چون گرچه توانایی‌های شما در گزینش شما برای آن شغل مهم هستند ولی حتما قبول دارید که هیچ کس از کارمند شیک پوش و مرتب بدش نمی آید. روان شناسان اعتقاد دارند که ظاهر افراد در مصاحبه‌های شغلی در انتخاب آنها برای آن شغل موثر است. این راهنمایی‌ها رابخوانید تا به آقایی شیک پوش و آراسته در محل کارتان تبدیل شوید.

 

7 توصیه به آقایان:

1) لباس‌هایتان را جور کنید: شب قبل و یا دست کم صبح روزی که می‌خواهید به محل کارتان بروید, لباس‌هایتان را با هم جور کنید. به لباس‌هایی که می‌خواهید بپوشید,‌اندکی بیندیشید. این خیلی اشتباه است که لباس‌های داخل کمد و یا روی تخت را زیر و رو کنید و لباسی را فورا به تن کنید که روی بقیه است و یا کمتر از بقیه چروک است. اگر فرصت کافی برای هماهنگ کردن یک شلوار و پیراهن مناسب درنظر بگیرید, می‌توانید آنها را سر فرصت اتو کنید.

2) شلوارهای ارتشی و پیلی دار ممنوع: یک آقای شیک و خوش لباس, شلوار مناسبی درمحل کارش می‌پوشد. شلوارهای ارتشی به رنگ خاکی و یا سبز مناسب محل کار رسمی شما نیست. شلوارهای پیلی دار را هم کنار بگذارید. بهتر است در محل کار شلوارهایی بپوشید که از جلو صاف باشند.

3) به سایزتان توجه کنید: بسیاری از از آقایان یا شلوارهایی می‌پوشند که کوتاه است و یا خیلی تنگ و گشاد روی پاهایشان می‌نشیند. اول ببینید سایز شما چند است و پس از آن با کمک یک خیاط زبر دست, شلواری مناسب سایز‌اندامتان بدوزید.

4) با رنگ‌ها بازی کنید: اگر عادت دارید یک رنگ پیراهن را با یک رنگ شلوار همیشه بپوشید, باید بگوییم که وقت آن است که برای آنکه آقای خوش تیپی باشید,‌اندکی با رنگ‌ها بازی کنید. پیراهن سفید و یا آبی کم رنگ و راه راه برای محیط کار مناسب‌اند.

5) به کفش و کمربندتان نگاه کنید: قرار نیست شما یک کفش و یا کمربند را آن قدراستفاده کنید تا پاره شود. بهتراست چند جفت کفش و چند عدد کمربند داشته باشید و آن را با لباس‌های گوناگون بپوشید وقتی کفش یا کمربند شما کهنه باشد, دیگر آن را در محل کار استفاده نکنید بلکه آن را برای مهمانی‌ها و گردش‌های خانوادگی غیر رسمی کنار بگذارید.

6) ساعتهای فلزی بهترند: برای رسمیت بخشیدن به تیپ خود در محل کار, ساعت‌هایی با بند نقره و یا استیل بپوشید امااگر حاضر نیستید علاقه قدیمیتان را به ساعت‌های بند چرمی کنار بگذارید, یک ساعت بند چرمی با طرحی محکم و مردانه برگزینید.

7) کیف پول‌های باریک: یک آقای شیک پوش در محل کارش, کیف پول بزرگ و حجیمی را در جیب پشت شلوارش نمی چپاند, به جای آن کیف پول‌های باریک و قدی برای محل کار مناسب ترند, برای مدارک تان هم می‌توانید یک کیف مخصوص کارتها و مدارک تهیه کنید و آن را در کیف دستی تان بگذارید.




تاریخ : پنج شنبه 88/4/25 | 1:4 عصر | نویسنده : حیران | نظر
می گویند وقتی برای مصاحبه شغلی می‌روید, حسابی به تیپ و قیافه تان برسید و بهترین لباس‌هایتان را بپوشید چون گرچه توانایی‌های شما در گزینش شما برای آن شغل مهم هستند

می گویند وقتی برای مصاحبه شغلی می‌روید, حسابی به تیپ و قیافه تان برسید و بهترین لباس‌هایتان را بپوشید چون گرچه توانایی‌های شما در گزینش شما برای آن شغل مهم هستند ولی حتما قبول دارید که هیچ کس از کارمند شیک پوش و مرتب بدش نمی آید. روان شناسان اعتقاد دارند که ظاهر افراد در مصاحبه‌های شغلی در انتخاب آنها برای آن شغل موثر است. این راهنمایی‌ها رابخوانید تا به آقایی شیک پوش و آراسته در محل کارتان تبدیل شوید.

7 توصیه به خانم‌ها

1) کفش و جوراب تیره بپوشید: شاید شماره کفش شما بالای 40 باشد, دراین صورت جزو خانم‌های بزرگ پا به شمار خواهید رفت. برای اینکه پاهایتان کوچک تر به نظر بیایند, کفش‌ها و جوراب‌هایی به رنگ تیره انتخاب کنید. فراموش نکنید به طورکلی کفش‌ها و جوراب‌های تیره برای محیط کار رسمی مناسب ترند.

2) جین نپوشید: اگر شما وکیل خانم و یا کارمندی در یک شرکت بازرگانی هستید و یا یک خانم استاد دانشگاه هستید, باید در محل کارتان رسمی لباس بپوشید. بنابراین جینها را از لباس‌های محل کارتان حذف کنید. شلوارهای پارچه ای با اتو و راه‌های ظریف عمودی به رنگ‌های خاکستری و مشکی و سرمه ای به ظاهر شما رسمیت می‌بخشند.

3) صندل نپوشید: صندل به هیچ وجه مناسب پوشیدن در محل کار نیست. صندل‌ها بیشتر برای مهمانی‌های زنانه مناسب‌اند. به جای صندل به سراغ کفش‌های رسمی تر بروید که بسته ترهستند. شما می‌توانید این کفش‌ها را تخت انتخاب کنید و یا پاشنه‌های سه سانتی را بگزینید. اگر دوست دارید کفش محل کار شما پاشنه داشته باشند, پاشنه‌های پهن را انتخاب کنید تا سطح اتکای بیشتری روی زمین داشته باشید. راه رفتن در تمام روز با پاشنه‌های تیز خیلی دشوار است. شما در کنار رسمی بودن لباس و کفش کارتان باید به فکر راحتی خودتان هم باشید.

4) زیورآلات را کنار بگذارید: لباس رسمی برای محل کار را با استفاده از زیورآلات نامناسب نکنید, به طور کلی, زیورآلات مناسب محل کار نیستند , به خصوص انواعی که سرو صدا تولید می‌کنند و طرح‌ها و نقش‌های بزرگ و خیره کننده دارند. در یک لباس رسمی, دست کم یک انگشتر و یا حلقه ساده مناسب است؛همین.

5) رنگ‌های رسمی را انتخاب کنید: رنگ‌های رسمی و مناسب برای مانتو ومقنعه و یا روسری در محل کار سرمه ای, مشکی, خاکستری است. بنابراین تلاش کنید مانتو, روسری, شلوار و مقنعه تان را در محل کار در این طیف رنگی برگزینید.

6) کیف‌های شل, ممنوع؛ کیف‌های دستی شل و ول برای محیط کار رسمی مناسب نیستند و شما را شلخته و نا مرتب نشان می‌دهند. به جای آن به سراغ کیف‌هایی با زاویه‌های تیز و جنس‌های محکم و شق و رق و براق بروید.

7) مرتب باشید: شلوارهای بگی, روپوش‌ها و روسری‌های چروک, کفش‌های خاکی و واکس نزده, از شما یک خانم نامرتب در محل کارتان می‌سازند. درعوض, لباس‌های اتو کشیده و مرتب, کفش‌های چرمی تمیز و واکس خورده و شلوارها و مانتوهای ساده اما شکیل از شما یک خانم رسمی در محل کارتان می‌سازند.



تاریخ : پنج شنبه 88/4/25 | 12:58 عصر | نویسنده : حیران | نظر
امروزه همه از خوشبختی حرف می‌زنند. خوشبختی یعنی ارزش و اهمیت لحظه.آیا شگردی برای شاد بودن وجود دارد؟ آیا خوشبختی مسری است؟ در اینجا همه آن چیز‌هایی که برای شاد بودن باید بدانید را ارائه می‌دهیم.

خوشحال باشید!

آیا با وجود نگرانی‌های کاری و غم و اندوهی که در محیط اطرافمان وجود داردسخت است بتوان قلبی شاد داشت؟ ابدا اینطور نیست! تنها کافی‌ا‌ست چند راهکار برای ارتباط مجدد با شادی دستتان بیاید. برای آنکه خورشید هر روز سال بر زندگی روزانه‌تان بتابد‌، توصیه‌های زیر را بشناسید.بعضی‌ها خوشبختی را در رفتن به سبزه زارها و برخی دیگر سپری کردن لحظات در کنار فرد مورد علاقه شان و یا در پیچ و خم یک گالری هنری می‌بینند. هر‌کس آن را در چیزی‌می‌بیند؛ گاه خوشبختی دم دستمان قرار دارد اما اغلب از کنار آن می‌گذریم. خوشبختی چه به‌صورت حالت روحی باشد و یا موهبتی الهی، اهمیت چندانی ندارد! مهم آن است که آن‌را پرورش دهیم. برای رسیدن به آن روش‌های متعددی وجود دارد که همگی بر مبنای طرز برخورد‌ها، نگرش و تمرینی روزانه قرار دارد. از این‌رو پیشنهاد‌های زیر را دنبال کنید:

1- عزت نفس را دوباره به‌دست‌آورید:

بعضی افراد در پایین آوردن ارزش خود استعداد دارند. برخی دیگر می‌دانند که هدیه‌ای در جهان هستی به شمار می‌آیند. تفاوت این 2گروه در چیست؟ عزت نفس! عزت‌نفس ضامن خوشبختی و بعدی از شخصیتتان است که باید از آن مواظبت کنید. کریستوفر آندره روانپزشک در این زمینه می‌گوید: فردی که از عزت نفس بالایی برخوردار است، خودش را دست کم نمی‌گیرد.«چنین فردی بدون آنکه دیگران را عامل بدبختی‌اش بداند، مسئولیت زندگی و همچنین خوشبختی‌اش را بر عهده می‌گیرد». در عوض فردی که عزت نفس اندکی دارد، هیچ‌گاه آن‌طور که باید و شاید قدر و ارزش خود را نمی‌داند و با مشکلات متعددی روبه‌رو می‌شود. برای پرورش عزت‌نفس، ابتدا موفقیت‌هایتان را مد‌نظر آورید. معمولا در پایان روز عادت داریم اخبار ناخوشایند را به خاطر آوریم. سعی کنید بیشتر به نکات مثبت فکر کنید. مثلا می‌توانید به یک موفقیت کوچک کاری و یا به تعریف و تمجید فردی که دوستتان دارد فکر کنید که خیلی هم خوشایند است.

2- ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنید:

به‌دنبال خوشبختی هستید؟ به دوستانتان برسید. برای آنکه شاد باشید، در راستای رسیدگی ‌‌خودتان، به فکر دیگران هم باشید. توصیه‌ای که در این زمینه می‌شود آن است که در ازای کمک و یا محبت به دیگران‌، در پی آن نباشید که مورد قبول و یا محبوبیت اطرافیانتان قرار بگیرید. البته مورد تایید و محبوبیت قرار گرفتن، خوشایند است اما امری ضروری نیست. به جای انتظار از دیگران، برای یاری رساندن و بخشیدن آماده باشید. در خدمت کردن به اطرافیان و افزایش دید و بازدید‌ها و ترتیب‌دادن میهمانی‌ها درنگ نکنید. آخر هفته همسایگانتان را برای شام دعوت کنید و یا برای میان‌وعده قبل از ناهار با دوستانتان دور هم جمع شوید. این دیدارها کمتر از آنچه فکر می‌کنید وقت و هزینه می‌برد.

3- برای خودتان سرگرمی‌های کوچک به‌وجود آورید:

فکر نمی‌کنید که خوشبختی از یک سری شادی‌های کوچک تشکیل شده باشد؟ لذت‌های کوچک، انسان را بشاش و سرحال نگه می‌دارد. مثلا لحظاتی دست کشیدن از کار و نوشیدن یک فنجان قهوه با یکی از همکارانی که با او احساس راحتی می‌کنید‌ و یا لذت بردن از پرتو خورشید در چله‌زمستان... . خوشبختی مانند سلامتی است که باید همه روزه از آن مواظبت کنید. به‌خودتان خوبی کنید. همچنین می‌توانید در ازای کارهایی که انجام می‌دهید به‌خودتان پاداش دهید.«اگر این بودجه را به دست بیاورم، به‌عنوان پاداش، آخر هفته را با فردی که دوستش دارم می‌گذرانم». تصمیم بگیرید شاد باشید‌ زیرا شادی، میزان مولکول‌های شاد‌ و یا همان هورمون آرامش‌بخش آندروفین در بدن را افزایش می‌دهد.

4- با گذشته آشتی کنید:

گاه به‌نظر می‌رسد که خاطرات کینه‌های کهنه مربوط به همسر سابقتان‌، حکایت سخت خانوادگی و... ذهنتان را مشغول کرده باشند. برای سبکبالی و خالی نگه داشتن ذهن از نگرانی‌ها و همچنین رسیدن به خوشبختی واقعی، آشتی با گذشته امری ضروری است. بعضی اوقات تنها کافی‌ است که در مورد آن موضوع صحبت کنید. چنانچه از دست دوستی ناراحت هستید، حتی اگر اختلافتان موضوع حساسی باشد، در میان گذاشتن با او چندان سخت نیست اما در مورد اختلافات خانوادگی و یا اختلاف میان زن و شوهر، موضوع حساس‌تر می‌شود. ماتم‌گرفتن و یا عذر‌خواهی به تنهایی دردی را دوا نمی‌کند، در عوض، پذیرفتن آن گامی در جهت حل مشکل به شمار می‌رود. امروزه مشورت با روان‌شناس رایج شده است. گاه مشورت با یک متخصص راه حل مناسبی است‌، به‌خصوص اگر تشویش‌ها، نگرانی‌ها و یا ناراحتی خاصی مانع شادی شما می‌شوند. همچنین آشتی با گذشته نشانگر پختگی روحی است.

5- خلاقیتتان را افزایش دهید:

مقابله با روزمر‌گی‌‌و استقبال از نوآوری‌ها یکی از ارکان خوشبختی است. به گفته کریستیان بوآرون‌، فیلسوف برای شاد بودن‌، شناخت شخصیت و ابراز وجود، خلاقیت ضروری است. مواد اولیه آن‌:کنجکاوی! به‌خودتان اجازه دهید در زمینه‌های متعدد چیزهای مختلفی را امتحان کنید و از اشتباه کردن اجتناب نکنید. همه می‌توانند دست به‌کار شوند! به‌طور مثال از یک شام رمانتیک گرفته تا عصرانه‌ای برای بچه‌ها، خودتان را سرگرم کنید و ابتکار عمل به خرج‌دهید و یا بدون مراجعه به آژانس مسافرتی‌، یک مسافرت ترتیب دهید.



تاریخ : یکشنبه 88/4/21 | 6:43 عصر | نویسنده : حیران | نظر

امام کاظم علیه السلام می‌فرمایند،‌ رجب نام رودی است در بهشت که آب آن از شیر سفید‌تر است و از عسل شیرین تر و چون بنده‌ای در این ماه روزه بگیرد خداوند از آن نهر بدو می‌نوشاند.

در حکایت دیگری آن امام همام می‌فرماید: رجب ماه عظیمی است که خدای بزرگ در آن ماه حسنات را دو چندان می‌فرماید و گناهان را از بین می‌برد، پس هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد به اندازه راه یکسال از جهنم دور می‌گردد و چنانچه سه روز روزه گیرد بهشت بر او واجب خواهد گشت.

پیامبر اکرم می‌فرمایند ماه رجب شهر الله الاصم است؛  بدین سبب نام او را اصم نهاده‌‌اند که هیچ ماهی به پایه او در عظمت نمی‌رسد و در بلندای مرتبه استوار است.

جاهلان جاهلیت نیز بر رجب حرمت می‌نهادند و اسلام حرمت آن را افزون نمود، آن گرامی می‌فرمود: رجب ماه خداست شعبان ماه من است و رمضان ماه امت من است، پس هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می‌گردد و مستحق رضوان الهی خواهد شد.

روزه ماه رجب؛  عضب الهی را خاموش سازد و خداوند دری از درهای جهنم را به آن کس که که در ماه رجب روزه بگیرد خواهد بست و اگر کسی به اندازه تمام دنیا طلا انفاق نماید، برتر از یک روز روزه آن نخواهد بود و هر گاه شب شود، دعایش مستجاب خواهد بود.

 

معنای رجب

راستی رجب المرجب یعنی چه ؟ از آن رو به این ماه رجب می‌گویند که به تنهایی مقام بلند و با عظمتی دارد و از آن سو بدان مرجب می‌گویند که علاوه بر این که خود  ماه با عظمتی است و اصالتاً دارای عظمت رتبه است؛ چون عظمت او با ایام الهی دیگری که در این ماه مبارک حادث گردیده در آمیخته "مرجب"  نیز نام گرفته است.

 

لیلة الرغائب چه شبی است؟

لیلة الرغائب از بوستان های بزرگ رجب المرجب است، رغائب جمع رغیبه است یعنی بخششی بزرگ و شب رغائب، یعنی شب بخشش‌های بزرگ و آن اولین شب جمعه هر ماه رجب است، پیامبر گرامی فرمودند؛ از آن شب غافل نشوید که فرشتگان آن را لیلة الرغائب نامیده‌اند! چرا که چون پاسی از شب گذشت، هیچ فرشته‌ای نیست مگر این که در کنار کعبه مشرفه آید و آنگاه خدای بزرگ نظر رحمت بر آنان اندازد و بفرماید: ای فرشتگانم هر چه خواهید به شما عطا نمایم، فرشتگان در پاسخ گویند بارالها از تو می‌‌خواهیم روزه‌داران این ماه را ببخشایی، خدای بزرگ در پاسخ فرماید: بخشیدم

بزرگی و عظمت ماه رجب

رجب ماهی است که اگر هیچ اتفاقی در آن نمی‌افتاد؛ نیز ویژگی خود را از دست نمی‌داد اما حوادث تلخ و شیرین روزگاران مقدس بر عظمت این ماه افزوده است که اشارت به آنان خالی از لطف نیست.

 

 

ولادت امام باقر العلوم علیه السلام 

غره این ماه با ولادت سراسر سعادت اختر پنجم آسمان ولایت؛ عالم آل محمد، امام محمد باقر علیه السلام، مصادف است. همو که در حادثه کربلا 4 ساله بود و حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه و آله در بیانی که جابر بن عبدالله انصاری، آن صحابی با وفا نقل می‌نماید به او سلام ‌رسانیده  و در آن حکایت حضرت رسالت پناه نام تمامی اوصیاء خویش را بیان می‌فرماید.

 

حکایت ملاقات جابر با امام باقر(علیه السلام)

در حکایتی است که جابر بن عبدالله انصاری در مسجد مدینه می‌نشست و پاسخ پرسش‌های دینی مردمان را می‌داد و هر از گاهی چند با صدایی ضعیف لرزان و بلند می‌فرمود یا باقرالعلم، اهل مدینه گفتند که او هرم (پیر) گردیده و هذیان می‌گوید، گفت که نه والله من عبث(بیهوده) نمی‌گویم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به من فرمود که "ای جابر به زودی مردی از اهل بیت مرا خواهی دید که نام او نام من و شمائل او چون روی زیبای من است که دانش را می‌شکافد و لطایف علم را از نهانخانه آشکار خواهد کرد" و من از هنگامی که پیامبر چنین فرموده تا به امروز منتظر دیدن روی او هستم و بدین سبب است که بی‌اختیار نام او را فریاد می‌زنم، می‌گویند اتفاقاً روزی گذر جابر به کوی و برزن های مدینه افتاد و هنگامی که به خانه امام سجاد(علیه السلام) رسید، خردسالی را دید که چهره‌اش آشنا می‌نمود و شمایلش بوی نبوی داشت او را به نزد خویش طلبید و گفت: بزرگ زاده؛ نام مقدست چیست؟ آن کودک در پاسخ فرمود من محمد بن ‌علی ‌بن الحسین بن علی ابن ابیطالب (علیهم السلام) هستم، آنگاه جابر سر مبارک حضرتش را بوسه زد و گفت پدر و مادرم فدای تو باد، که جدت حضرت ختمی مرتبت به تو سلام رسانده است.

 

روشندلی جویای خورشید  

در نقلی دیگر آمده که جابر بن عبد الله انصاری(ره) در اواخر عمر نابینا گردید و چون در کوچه‌های مدینه گام بر می‌داشت، بزرگ زاده‌ای بدو سلام کرد، جابر از نامش جویا شد و او گفت من محمد فرزند علی فرزند حسین فرزند علی امیرالمؤمنین هستم، جابر حضرت را به نزد خود طلبید و او را بوسید و گفت بابن رسول الله؛ ان رسول الله یقرئک السلام یعنی ای پسر پیامبر گرامی؛ به درستی که نیای بزرگت پیامبر اسلام بر تو درود فرستاده است، امام در پاسخ فرمودند و علی رسول الله السلام و رحمة الله و برکاته امام در پاسخ فرمودند درود ما و بخشایش و برکات گسترده خدا بر آن پیامبر بزرگ .

 

زاده خورشید و ماه

باقر العلوم (علیه السلام) اولین امامی است که زاده دو هاشمی است پدرش که زین العباد فرزند امام حسین (علیه السلام) است و مادر گرامیش، ام عبدالله فرزند امام مجتبی (علیه السلام) است او وارث همه قداست‌هاست و مفخر هاشمیان، فاطمیان و علویان است.

باقر"  نامی بازمانده از تورات

پیامبر گرامی در روایتی که جابر بن عبد الله انصاری راوی آن بوده است فرمود: باقر نامی است که در تورات از آن یاد شده و آن کلمه یعنی شکافنده دانش ها، آن امام بزرگ حقیقتاً شکافنده علوم بود و دانش را از نهانخانه آشکار ساخت و چنان شد که دانشمند خاندان پیامبر نا گرفت، چونان که جابر انصاری در وصف دانشش ‌گوید: گواهی می‌دهم که تو در کودکی از دانشی خدادای برخوردار بودی .

 

باقر العلوم در کلام بزرگان

عبدالله پسرعطا می‌گوید: هرگز دانشمندان را نزد کسی چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر. حکم بن عتیبه که در چشم مردمان جایگاه ویژه علمی داشت در پیشگاه قدسی او چون کودکی در برابر آموزگار بود.‌ جابربن یزید جعفی که از بزرگان اصحاب آن امام همام است ، در هنگام روایت از امام باقر(علیه السلام) می‌گوید وصی الاوصیاء و وارث علوم الانبیاء محمد بن علی بن الحسین مرا چنین روایت کرد.

 

پسر عمر خطاب و نوگل بوستان علوی

جالب است که مردی از عبدالله پسر عمر بن خطاب پرسشی پرسید عبدالله در جواب در ماند و با انگشت امام باقر را که کودکی خردسال بود نشان داد و گفت از این کودک بپرس و پاسخش را نیز برای من آر؛ آن مرد به نزد امام رفت و پاسخ قانع کننده و وزینی گرفت و پاسخ را به سوی عبدالله آورد، عبدالله تا پاسخ را شنید گفت اینان خاندانی هستند که دانششان خدادادی است.

 

حلم امام باقر(علیه السلام) و مرد شامی

در خبر است که مردی شامی،  همواره به منزل امام می‌آمد و حضرتش را دشنام می‌داد اما امام جز با مدارا و متانت پاسخ به او نداد، مرد شامی علت رفت و شد خود را نیز بیان فصیح و زبان بلیغ امام برمی‌شمرد و به حضرتش می‌گفت چون خوب سخن می‌گویی و ادیب هستی نزد تو می‌آیم.

مدتی گذشت و مرد شامی مریض شد و مرگ را رویاروی خویش دید و در همان سکرات حتمیه، وصیت کرد که چون درگذشتم ابوجعفر امام باقر(علیه السلام) بر پیکرم نماز بخواند.

شب به نیمه رسید و حال زارش آماده کوچیدن گردید و خلاصه دار دنیا را وداع گفت، صبح هنگام بود که اهل او در مسجد شدند و خدمت امام رسیدند و حضرت را از مضمون وصیت اخبار نمودند، حضرت مشغول تعقیب نماز بود و ذکر می‌گفت، به آنان فرمود او نمرده است بروید و  شتاب نکنید، تا من نزد شما بیایم.

پس حضرتش برخواست وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دست‌ها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت تا آفتاب برآمد، آنگاه به خانه مرد شامی؛ نزول اجلال فرمود و بر بالین او نشست و صدایش زد وی پاسخ سلام امام را داد حضرتش او را  نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به دهان وی ریخت و به بستگانش فرمود غذای سرد به او بخورانند و خود بازگشت، دیری نپائید که مرد شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد، گواهی می‌دهم که تو حجت خدا بر مردمانی.

 

مهارت امام در تیراندازی

آورده‌اند که هشام خلیفه بناحق اموی حضرت باقر العلوم و فرزندش صادق آل محمد(صلی الله علیه و آله) را به شام طلبید تا آزارشان دهد، در این سفر بی‌حرمتی‌ها به حضرتش روا داشت و در بارگاه ستمکارنه اش، از حضرت باقر خواست تا تیر به کمان نهد و همراه امویان حاضر در مجلس تیراندازی فرماید و از این راه نیز به سخره حضرت اشتغال ورزد ، حضرت که در بدو امر، استنکاف می‌فرمود، لاجرم تیر و کمان را بستاند و نه تیر به هدف پرتاب نمود و هر تیر بر روی تیر دیگر فرو می‌نشست و موجب شگفتی حاضران گردید و هشام از فرط ناخشنودی بستوه آمده بود، به امام عرض کرد پسر عمو نمی دانستم چنین مهارتی در پرتاب تیر داری .

 

ضرب سکه های اسلامی به فرمان امام باقر(علیه السلام)

ضرب سکه‌های اسلامی در زمان عبدالملک مروان به دستور و راهنمایی امام باقر صورت گرفت، پیش از آن، ضرب این سکه‌ها در بلاد باختر، توسط رومیان صورت می‌گرفت امام دستور دادند سکه‌هایی ضرب شود که در یک روی آن سوره توحید و در روی دیگر آن نام پیامبر درج گردد و هر ده درهم، هفت مثقال شود از سه نوع سکه و نیز فرمان داد تا شهری که در آن سکه می‌زنند و همچنین تاریخ ضرب را بر روی سکه‌ها درج نمایند.

 

شهادت امام ابو الحسن علی بن محمد هادی نقی (علیهماالسلام)

از وقایع دیگری که در این ماه بزرگ به وقوع پیوست شهادت امام هادی علیه السلام در روز سوم این ماه است و شیعه هنوز داغدار مصیبت هتک حرمت حرم شریف آن امام همام و فرزند برومندش می باشد. مصیبتی سخت، جانکاه و مالامال از بغض و کینه نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام.

آن گرامی نیز سراسر زندگیش مبارزه و مجاهده و بردباری در راه خدا بود تا درخت مشکفام ولایت و توحید در سایه این مجاهدتها تنومندتر گردید آن امام همام در نیمه ذی الحجه سال 212 هجری قمری در محلی به نام "صریا"  در اطراف مدینه؛ جهان را منور به نور وجود خویش گردانید ، او ابوالحسن علی بن محمد مشهور به هادی و نقی است که در هشت سالگی به منصب الهی امامت نائل گردید، آنان که امام را دیده‌اند نقل کرده‌اند: آن گرامی قامتی متوسط سیمایی سپید، آمیخته به سرخی و چشمهایی درشت، ابرویی گشاده و چهره‌ای شاداب و دلگشا داشت و زندگی آن امام همام همگام با خلافت ناحق 7 خلیفه عباسی بود و در زمان متوکل امام را به دستور آن طاغوت از مدینه به سامرا تبعید کردند و در زمان معتز عباسی به شهادت رسید و شهادت حضرت در روز سوم رجب سال 254 هجری قمری در سن 42  بوده  است، درود پیوسته  خدا بر او باد.

میلاد با سعادت نهمین اختر آسمان امامت دهم ماه رجب

اما اتفاق فرخنده و میمون دیگری که در دهم این ماه و به سال 195 هجری قمری رخداد، میلاد امام نهم شیعیان است و حضرت ابوجعفر محمد بن علی مشهور به جواد و تقی پای ذی جود خویش به عرصه وجود نهاد.

نام مادر گرامیش سبیکه بود که حضرت امام رضا علیه السلام پدر گرامی امام جواد نام او را خیزران نهاد، آن بانوی گرامی از خاندان ماریه قبطیه همسر گرامی رسول خداست.

 

ارسال درود حضرت موسی بن جعفر بر مادر حضرت جواد الائمه (علیه السلام)

در خبر است که قبل از این که این بانوی بزرگ به منزل امام علی بن موسی الرضا راه یابد امام موسی بن جعفر جد گرامی حضرت جواد الائمه خصوصیات او را بیان فرموده بود و توسط یزید بن سلیط بر او درود فرستاده بود و تا در زمانی که امام موسی بن جعفر(ع) در قید حیات نبودند به آن بانوی بزرگ درود رساند. زندگی آن حضرت از ابتدا و حتی در اقوام شیعه و نزدیکان حضرتش با فراز و نشیب‌هایی روبرو بوده است که اشارت به برخی آنها نیازمند مجال دیگری است، آورده‌اند در همان حداثت سنی که به امامت رسید با بیان مسائل و پاسخ به معضلات علم، موجب شگفتی دوست و ناآشنا می‌گردید.

 

قضیه ازدواج امام جواد با دختر مامون عباسی

مأمون عباسی پس از آن که حضرت امام رضا را به شهادت رساند از شورش علویان بیم داشت و حکومت خویش را در بوته براندازی می دید، لاجرم به حیله‌ای دیگر متوسل شد و دختر خود  "ام فضل"  را در کابین نکاح حضرت جواد الائمه درآورد این اتفاق یکسال پس از شهادت حضرت امام رضا رخداد. معتصم عباسی با توطئه‌ای از پیش تعیین شده، امام جواد را در سال 220 مسموم نمود و به شهادت رساند و حضرت در قبرستان قریش بغداد که هم اکنون کاظمین نام دارد در کنار جد گرامی خویش حضرت موسی بن جعفر علیهم السلام در دل خاک آرمید.

 

 

ولادت خورشید تابناک هستی مولی المتقین در دل کعبه  

مهمترین رخداد این ماه که حقیقت آن را دو چندان نموده است ولادت بهترین اوصیاء و دومین اختر آسمان ولاء و انگیزه دیگر آفرینش، حضرت اسد الله الغالب امیر المؤمنین امام علی ابن ابی‌طالب علیهماالسلام است که زبان‌ها از بیان وصفش الکنند و قلم‌ها همه شکسته،‌ بدان سان که در وصف او شافعی که پیشوای سنی مذهبان است گفته «و مات الشافی و لیس یدری علیا ربه ام ربه الله» مرگ شافعی فرا رسید و نفهمید علی پروردگار اوست یا خدای بزرگ .

علی نخستین کسی است که دعوت پیامبر را لبیک گفت و اسلام خویش را آشکار ساخت .

علی قهرمان نام آور معرکه بدر است.

علی بود که در رزمگاه احد در کنار پیامبر جانفشانی کرد و زخمهای بسیار بر پیکر مبارکش رسید.

علی نام آور جنگ خیبر است.

علی پهلوان بزرگ حرب خندق است.

علی جانفشان شب مبیت.

علی همسر زهراای بتول .

 علی باب حسن و حسین دو جوان بهشتی و دو سبط پیامبر گرامی اسلام .

علی پدر زینب .

علی بت شکن همه عصرها و نسل‌ها.

علی آزادی بخش دلها از قفس بندگی هواهای نفسانی و شیطانی.

علی آقا، علی مولا، علی مظلوم ، علی عالم، علی اعلم، علی حیدر، علی کرار، علی غالب، علی هادی، علی ابو الایتام .

مالک پیشوای دیگر اهل سنت خطاب به امام علی ابن ابیطالب می‌گوید: «اباحسن لو کان حبک مدخلی جهنم کان الفوز عند حجیهما»؛ ای ابوالحسن اگر دوستی تو مرا به جهنم می‌برد حتماً نائل شدن به فوز عظیم در کنار زبانه های آتش جهنم است.»

در وصف او حقیقتاً زبان قاصر است و ناتوان و هر چه بگوئیم بر غبار معرفت او افزون خواهد شد تنها باید بگوئیم که علی علی است و فاطمه فاطمه است

شهادت ابوالائمه الشهداء حیدر کرار علی عالی (علیه السلام)

حضرتش در 13 رجب ده سال قبل از بعثت پیامبر در خانه کعبه از فاطمه بنت اسد زاده شد و در دامان پیامبر اسلام از ارکان بلند توحید گردید، آن حضرت 63 سال درازای عمر شریفش بود و مدت امامتش حدود سی سال و خلافت ظاهریش حدود 5 سال است، آن امام بزرگ به ضرب اشقی الاشقیا ابن ملجم مرادی در سحر 19 رمضان سال 40 هجری قمری توسط ضربتی مسموم که بر سر مبارکش فرود آمد مجروح گردیدند و در سحرگاه  21 ماه مبارک رمضان به شهادت نائل و به خدای کعبه سوگند که رستگار شدند  و در غربت و مظلومیت، دل خاک را به وجود مبارک خویش معطر گرداندند و به لقاء رب شتافتند و فائز شدند و در وادی غری و نجف اشرف، تشنگان وادی توحید و ولایت از سرچشمه سراسر عظمت و پر تلاطم او در همیشه تاریخ سیر آب می‌شوند.

 

زینب دختر فاطمه و علی به سوی خدا پر می کشد

رخداد تلخ دیگر این ماه، وفات پیام آور کربلا حضرت زینب کبرا سلام الله علیها است. حضرت زینب در سال ششم هجری قمری پس از صلح حدیبیه و ? سال بعد از تولد حضرت امام  حسین  متولد شد.

 

ازدواج حضرت زینب

این بانوی بزرگ اسلام، پس از آن که به سن ازدواج رسید، به همسری برادرزاده رسول گرامی اسلام، عبدالله فرزند شهید بزرگ اسلام، جعفربن ابیطالب، همو که همراه با ملائکه به اسمانها پر کشید و به جعفر طیار معروف گردید، درآمد. حضرت زینب پس از واقعه کربلا، پس از چند روز توقف در دمشق، همراه سایر زنان و کاروان اسرای کربلا به مدینه بازگشت.

در واقعه شهدای حره در سال?? هجری و شهادت عده ای از مسلمانان توسط یزید بن معاویه و یا سال قحطی مدینه، همراه با شوهر خود عبدالله بن جعفر که در دمشق زمین‌هایی داشت به این شهر مهاجرت و در ?? رجب همان سال در آنجا درگذشت.

 

مزار حضرت  زینب(سلام الله علیها)

روستایی که  مزار حضرت  زینب(سلام الله علیها) در آن روستا قرار دارد، در گذشته به راویه و اکنون به زینبیه مشهور است. در حال حاضر این قریه به شهر متصل و در هفت کیلومتری شرق دمشق قدیم به طرف فرودگاه واقع می‌باشد.

در خیابان اصلی این شهرک از دور، گنبد و ماذنه‌های مقبره او دیده می‌شود. گنبد ساختمان طلائی است و در سمت شرقی و غربی آن دو مناره کاشی کاری شده قرار دارد.

در مدخل در غربی مزار حضرت زینب(سلام الله علیها) و سمت راست آن داخل اتاق کوچکی سه مقبره دیگر وجود دارد که یکی از آنها مقبره آیت الله سید حسین یوسف مکی عاملی متوفی ???? و دیگری محسن امین عاملی، صاحب تالیف معروف اعیان الشیعه و سومین آنها نیز دختر میرزا تقی بهبهانی می‌باشد.

فضای مزار حضرت زینب(سلام الله علیها) و صحن آن بصورت مربع مستطیل می‌باشد که شبستان و گنبد و حرم در وسط آن قرار گرفته و دارای چهار در ورودی می‌باشد سقف شبستان و مقبره از سه قسمت تشکیل شده که به صورت پله‌ای بر روی هم قرار دارند و گنبد نیز در وسط آن قرار یافته‌است. بر روی این گنبد جملاتی از قرآن نوشته شده و طلاکاری آن در سالهای اخیر به وسیله ایرانیان  انجام شده ‌است.

در سمت شرق مجموعه، مصلای زینبیه به همت مرحوم آیت الله فهری زنجانی نماینده حضرت امام خمینی در سوریه ساخته شده و مراسم نماز جماعت، دعای کمیل و نمازجمعه در آن برقرار می‌گردد. این شبستان بسیار بزرگ می‌باشد. مساحت کل مجموعه حدود ده هزار متر مربع است. در مقبره جمعا ??? اتاق وجود دارد که ?? اتاق آن در صحن بزرگ و بقیه در صحن دوم و حسینیه‌های اطراف است. 

مزار حضرت زینب(سلام الله علیها) در وسط حرم با ضریحی نقره‌ای و اطراف آن هشت ستون کاشی کاری شده که گنبد بر آن استوار گردیده است، وجود دارد. دیوارهای مقبره تا نصف آن سنگ سفید و بقیه آئینه کاری بوده و نمونه ای از هنر و معماری ایرانی اسلامی است. بنای داخل و خارج ساختمان و همچنین مناره‌ها و گنبد از حدود بیست سال پیش است ولی توسعه‌های اطراف صحن و تزئینات آنها همگی از سوی جمهوری اسلامی انجام شده‌است.

 

 

شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

از دیگر رخدادهای تلخ این ماه بزرگ شهادت حضرت امام موسی بن جعفر در زندان سندی بن شاهک است. امام موسی کاظم علیه السلام در تاریخ 7 صفر 128 و یا 129 قمری در ابواء در سرزمینی بین مکه و مدینه پای به عرصه وجود نهادند و به دنیا آمدند، مادر گرامیش حمیده اهل اندلس و یا اسپاینا فعلی است دختر صاعد بربری معروف به مصفا، آن امام همام 5 و یا 7 سال در زندان بغداد به دستور هارون الرشید محبوس بودند و در روز جمعه 7 صفر و یا 25 رجب المرجب سال 183 هجری قمری  به شهادت رسیدند ، مدت خلافتشان از سال 148 تا 183 یعنی 23 سال و دو ماه و 18 روز می باشد پس از شهادت و تشییع در بغداد در باب التین بغداد و کاظمین فعلی در دل خاک آرمیدند به فدای او باد وجود نالایقم .

در خبر است که ابو علی شقیق بن ابراهیم ادهم بلخی ازدی از عرفای نامدار شیعه چنین حکایت کرده است: سال 149 هجری از بلخ آهنگ سفر قبله نمودم به قادسیه رسیدم، دیدم کاروانی عازم سفر مکه است با آنان همسفر شدم در میان قافله نگاهم به سیمای جوانی افتاد که مرا شیفته خویش ساخت، چهره‌اش زرد و گندمگون، جامه‌ای پشمینه بر دوش داشت و شالی بر شانه وی آمیخته بود، نعلینی در پایش بود و از کاروان کناره می‌گرفت، با خود گفتم این جوان از فرقه صوفیه است و داب آنان بر این است که همواره چنیند، گفتم نزد وی روم و او را سرزنش کنم، به سوی او روان شدم، وقتی به چند قدمی وی رسیدم نگاه بلندی کرد و گفت: "یا شقیق اجتنبو کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم"؛ یعنی ای شقیق بلخی از بسیاری گمانها بپرهیز بدرستی که برخی از گمانها گناهند.

این جمله را فرمود و رفت، از گفته او سخت مات و مبهوت شدم گفتم عجیب است آنچه در ضمیر داشتم او هویدا ساخت و پرده برداشت و نام مرا نیز ذکر کرد! این جوان کسی نیست مگر از مردان خدا و از بندگان صالح و از شش ابرار روزگار می‌باشد، دنبال او رفتم هرچند قدم بر می‌داشتم به گرد پای او نمی‌رسیدم ناگاه از نظرم ناپدید شد و دیگر او را ندیدم.

رو به سوی کعبه می‌رفتیم تا به منزل واقصه رسیدیم ناگاه دیدم همان جوان در حال نماز است، از شدت ترس از خدا تمام اعضای بدنش می‌لرزد و اشک از دیدگانش جاری بود. گفتم این همان گم شده من است که دنبالش بودم گفتم بروم از او معذرت بخواهم. صبر کردم تا نمازش را تمام نمود، آنگاه خدمت او بار یافتم و او خطاب به من فرمود: "یا شقیق انی لخفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدی"؛ یعنی ای شقیق هر آینه من بسیار بخشنده‌ام هر آن کس را که توبه نموده و پشیمان شود و ایمان آورد و عمل نیک انجام دهد سپس هدایت را قبول نماید.

 

جریان بالا آمدن دلو از چاه

این جمله را که گفت به راه خود ادامه داد، با خود گفتم این جوان باید از ابدال و زاهدان نمونه روزگار باشد که باز مرا به اسم خواند در حالی که من در بلخم و او عرب است و آنچه در دلم بود برملا ساخت، تا اینکه بار سوم او را در منزل «زباله» در راه مکه دیدم در حالی که دلوی در دست داشت و لب چاهی ایستاده بود می‌خواست آب بکشد ناگاه دلو از دستش به داخل چاه افتاد دیدم سر به آسمان برداشت و این شعر را زمزمه می کرد: انت ربی اذا ظمئت الی الماء و قوتی اذا اردت طعاماً: تو پروردگار منی آن هنگام که تشنه آب باشم و توان من آن هنگام که قوتی بخواهم خدا این دلو را به من بازگردان.

شقیق می‌گوید به خدا سوگند دیدم آن چاه جوشیدن گرفت آمد و آمد تا به چاه رسید، جوان دست انداخت و دلو خود را برداشت پر از آب کرد و وضو گرفت چهار رکعت نماز بجای آورد، شگفت آورتر اینکه به جانب تل ریگی رفت و مقداری از آن ریگها را برداشت و در دامن کوهی انداخت دیدم آب جریان پیدا کرد و بیاشامید نزدیک رفتم، سلام کردم او جواب سلامم را داد، عرض کردم از آنچه خدا به تو رحمت کرده قطره‌ای به من نیز عنایت فرما، آنگاه فرمود ای شقیق همیشه رحمت خداوند در ظاهر و باطن با ما بوده، پس به پروردگارت خوش بین باش  .

سپس دلو را به من داد. مقدار آبی آشامیدم، دیدم از شهد شیرین‌تر است به خدا سوگند که تا آن وقت، شربتی شیرین‌تر و لذیذتر و خوشبوتر از آن نیاشامیده بودم، تا چند روز دیگر میل به آب و غذا نداشتم.

دیگر آن جوان برومند و بزرگوار را ندیدم، تا وارد سرزمین مکه شدم، نیمه شبی او را در قبه السراب مشغول نماز دیدم در حالی که پیوسته اشک می‌ریخت و ناله می‌کرد و باخشوع تمام نماز می‌خواند تا اینکه صبح صادق رسید، آنگاه روی سجاده نشست، همواره تسبیح خدا می‌گفت، نماز صبح را خواند و پس از آن هفت بار به گرد خانه خدا شد، نماز خواند و بیرون رفت و من او را تعقیب می‌کردم، دیدم اطراف او را انبوهی از غلامان ، ندیمان و مردان گرفته‌اند، در شگفت شدم که آن جوان آرام اینهمه خدم و حشم دارد از شخصی پرسیدم مگر این جوان کیست که اینهمه کرامت دارد و گرداگرد او مردانی انبوهند آن شخص گفت او موسی ابن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی ابن ابیطالب علیهم السلام  است. گفتم این عجایب خاطراتی که من از او دیدم اگر از کسی دیگر ظهور و بروز می‌کرد هرگز قبول نمی‌کردم ولی آنچه از این جوان سرزده است شگفتی ندارد.

بلی این خاندان خاندانی هستند که دانش‌هایشان وصل به منبع لایزال الهی است کرامتشان از کرم او آمده است، آنانند که ریشه‌های کرامتند و خزانه‌های غنی علم و دانش، در خاندان آنان است که فرشتگان الهی آمد و شد داشته‌اند و همه این فضائل محموده و حضائل ستوده  از بعثت نبی اکرم آغاز گردیده  که آن روز نیز بیست و هفتمین روز همین ماه مبارک یعنی رجب المرجب  است .

 

و اینک بعثت بزرگترین پیامبر الهی و خاتم پیام آوران پیشین

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) 40 سال در میان اجتماعی بی‌سرپرست و لجام گسیخته می‌زیست که آثار تمدن و انسانیت در آن به چشم نمی‌خورد و این آشفتگی روح لطیفش را می‌آزرد.

محمد در آن ظلمت سرا جز جهالت چیزی نمی‌دید، چون به کعبه می‌شد به جای پرستش خدا پرستش بتها را می‌دید، زنان در نازل ترین مراتب انسانیت، مردان در پست‌ترین پله‌های مروت، تهیدستان در تنگدستی کشنده و محمد بر همه این بی‌سامانی‌ها اندوهگین و فقط به کوه حرا می‌رفت و با حزن به نظاره آثار رحمت خدا می‌نشست و به آفرینش آفریدگار و آفریدگان چشم می‌دوخت.

روزی در کوه حرا بود که ناگهان فرشته وحی بر او نازل شد و گفت بخوان. محمد گفت چه بخوانم و به حالتی شگفت فرو رفت. دوباره همان صدای آشنا بلندتر گفت بخوان ای محمد و در مرتبه سوم تکرار کرد بخوان بنام پروردگارت که آفرید، آفرید انسان را از خون بسته شده، بخوان و خداوند تو از همه کریمتر است خدایی که نوشتن را تعلیم داد و به انسان آنچه نمی‌دانست آموخت شور و هیجان زاید الوصفی سراسر وجودش را فرا گرفت زیرا که با عالم ‌بالا و با ملکوت اعلی خو گرفته بود و هیچ اضطرابی در قاموس وجودش مفهوم نداشت هر چه بود اطمینان و آرامش بود.

    و بدینسان محمد به پیامبری مبعوث شد و دگرباره رجب، مرجب گردید و عظیم معظم و آن سان بود که تشنگان چشمه های معرفت و معنویت با آوازی بلند گفتند که (این الرجبیون) و ما در انتظار ظهور وارث بعثت رجب و والی ولایت توحید، چشم هایمان سفید شد و باز هم انتظار .

بر تمام رهروان و منتظران بدرود 

 




تاریخ : چهارشنبه 88/4/3 | 8:52 عصر | نویسنده : حیران | نظر


  • ایران بلاگ | ویندوز سون | آنکولوژی