سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دو دوست با پای پیاده از بیابانی عبور می‌کردند، بین راه بر سر موضوعی اختلاف پیدار کردند وبه مشاجره پرداختند در نهایت یکی از آن‌ها از سر خشم، بر چهره ی دیگری یک سیلی زد.

دوستی که سیلی خورده بود، سخت آزرده شد ولی بدون اینکه چیزی بگوید روی شن‌های بیابان نوشت: «امروز بهترین دوست من، بر چهره‌ام سیلی زد»

سپس به راه ادامه دادند تابه یک آبادی رسیدند، تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و در کنار رودخانه استراحت کنند. ناگهان شخصی که سیلی خورده بود، لغزید و در رودخانه افتاد و نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد ازاینکه از غرق شدن نجات یافت بر روی صخره‌ای سنگی رفت و این جمله را بر روی سنگ حک کرد: «امروز بهترین دوستم مرا نجات داد»

دوستش با حیرت از او پرسید: «بعد از انکه من باسیلی تو را آزردم، تو آن جمله را روی شن‌های صحرا نوشتی ولی حالا این جمله را روی صخره حک می‌کنی؟»

دوستش لبخندی زد و گفت: «وقتی دوستی ما را آزار می‌دهد باید روی شن‌های گذران صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش، آن را پاک کنند، ولی وقتی دوستی به ما محبت می‌کند باید آنرا روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد!».

 * * * * *

امام صادق (علیه السلام) :

برای آسوده زیستن 2 چیز را فراموش کنید:

- خوبـی‌هایی کـه بـه مـردم کـرده‌ایـد.- بدی‌هایی که مردم به شما کرده‌اند.




تاریخ : جمعه 90/3/20 | 1:23 صبح | نویسنده : حیران | نظر

  • ایران بلاگ | ویندوز سون | آنکولوژی