جناب آقای سیدجلال رییسالسادات میگفتند:
هنگامی که آقای مجتهدی در هتل اطلس مشهد به سر میبردند خدمتشان رسیده و به ایشان عرض کردم: آقا جان، شما که با توسل به حضرت رضا (علیهالسلام) اینقدر افراد مریض را شفا میدهید و گرفتاریهای آنها را برطرف میکنید برای بیماری خودتان هم توسلی به حضرت پیدا کنید. ایشان پس از اندکی تأمل یک مرتبه گفتند:
حضرت میفرمایند: شما فردا مرا به حرم پشت پنجره فولاد ببرید.
عرض کردم: به روی چشم.
روز بعد آقا را با ماشین به حرم حضرت رضا علیهالسلام بردم و هنگامی که از ماشین پیاده شده و میخواستیم وارد صحن شویم، ایشان دستشان را بر دوش من انداخته و با سختی حرکت کردند تا این که به کنار پنجره فولاد رسیدیم و من در آنجا ایشان را به حال خود تنها گذارده و چند قدم عقبتر ایستادم.
پس از آن که آقا اعمال خود را تمام کردند فرمودند: آقا سیدجلال دیگر باید برویم .
و به همان ترتیب که آمده بودیم، ایشان را تا بیرون صحن کمک کردم و از آنجا با ماشین به هتل بازگشتیم.
در آنجا به آقا عرض کردم: آیا ارتباط شما با حضرت برقرار شد؟
فرمودند:
بله آقا جان، حضرت رئوف هستند؛ ایشان عنایت فرمودند و همان موقعی که بدان جا مشرف شدیم فرمودند:
شیخ جعفر اگر بخواهید، ما شما را شفا میدهیم اما خواسته ما را میخواهید یا خواسته خود را؟ اگر خواسته ما را میخواهید، ما دوست داریم شما را در این لباس ببینیم.
آنگاه آقای مجتهدی از من پرسیدند: آقای حاج سیدجلال، اگر شما باشید به حضرت چه میگویید؟
عرض کردم: خواسته حضرت را ترجیح میدهم.
آنگاه ایشان فرمودند: بله، من هم به حضرت همین را عرض کردم. اکنون که حضرت دوست دارند مرا در این لباس ببینند، چگونه من نافرمانی کنم؟!
آری؛ ایشان حتی بیماری و درد و رنج را به محبت و لطف الهی تعبیر میکرده و میفرمودند: هر چه از دوست رسد نکوست و تا این حد مطیع بودند که در مقام رضا و تسلیم میفرمودند:
چهل سال است سرمان را بر روی دست گرفتهایم تا بفرمایند کجا تقدیم کنیم.
برگرفته از: «سایت صالحین»
.: Weblog Themes By Pichak :.