عبدالله بن عُمیر
عبدالله بن عُمیر(1)
«عبدالله» فرزند «عمیر»(2) از قبیله «بنی علیم» است.(3) «ابو مخنف» میگوید ابوجناب به من گزارش کرد که «عبدالله بن عمیر» از ما بود. او پیش از این به کوفه آمده بود و نزدیک چاه «جعد» از همدان سکنی گزیده بود. او همسری داشت از «نمر بن قاصد» که او را «ام وهب» دختر «عبد» مینامیدند. علامه مجلسی میگوید: روایتی دیدهام که در آن اینگونه گزارش شده: «جناب وهب پیش از این نصرانی بود. او به همراه مادرش به دست اباعبدالله الحسین علیه السلام اسلام آورده بود.»(4) او مردی شریف و شجاع در بین قوم خود با قامتی بلند و بازوانی پر توان و مهارتی در رزم بود. او از شیعیان مخلص و شجاع امام حسین علیه السلام به شمار آمده است.(5)
او پیش از آن، در کوفه ساکن بود ولی هنگامی که لشکر «ابن زیاد» از کوفه برای جنگ با امام حسین علیه السلام عازم کربلا شد، او نیز به اتفاق همسر خود رهسپار کربلا شد و توفیق یافت به سپاه امام ملحق شود.(6)
حرکت عبدالله به سوی امام
ابن مخنف میگوید: روزی «عبدالله بن عمیر» متوجه گروهی شد که همگی به اردوگاه «نُخَیلة» رو نهادهاند تا از آنجا به سوی امام حسین علیه السلام بروند. «عبدالله» جلو آمد و از آنها پرسید که چه عزمی دارند. به او گفتند که به سوی حسین فرزند فاطمه دختر رسول خدا بسیج میشوند. عبدالله گفت: «سوگند به خدا برای جهاد با اهل شرک حریص هستم. من امیدوارم که ثواب جهاد کسانی که با پسر و دختر پیامبرشان قصد جنگ دارند، از جهاد با مشرکان آسانتر به دست آید». او نزد همسرش رفت و آن چه شنیده بود و قصد خویش را به او باز گفت. همسرش گفت: «به واقع رسیدهای. امیدوارم که خدای تعالی به تو روی کند و در کارهایت رشد یابی! آری، چنین کن و مرا نیز با خود از این شهر خارج ساز.» او شبانه همراه همسرش از شهر خارج شد تا به امام حسین علیه السلام برسد و با او در قیام شرکت کند. (7)
مبارزه عبدالله
عبدالله برای پاسخگویی «یسار» و «سالم» از جای برخاست. امام او را اجازه داد و فرمود: او را برای مبارزه با همتای خود نگه داشتهام، اگر مایلی (برای جنگ) خارج شو!
لحظاتی بعد، او وارد میدان شد. آن دو پرسیدند: تو که هستی؟ عبدالله خود را معرفی کرد. آنها گفتند: ما تو را نمیشناسیم. باید برای کارزار با ما افرادی چون «زهیر»، «حبیب» و یا «بُرَیر» بیایند. در حالی که «یسار» فاصله چندانی با «عبدالله» نداشت، گفت:« ای حرامزاه، آیا مایلی با من مبارزه کنی؟» سپس با شمشیر به او حملهور شد. در این درگیری «سالم» از جانبی دیگر به عبدالله روی آورد که دوستانش فریاد برآوردند: «عبدالله» به هوش باش، غلام خونت را نریزد» اما او اعتنایی نکرد و «سالم» با شمشیر به او حمله کرد. «عبدالله» هنگامی به خود آمد که دیر شده بود. او به ناچار دست چپ خود را جلو آورد تا از خود دفاع کند، ولی انگشتان دستش قطع شد. عبدالله به «سالم» نزدیک شد، پیش از این که او خود را جمع کند او را به قتل رساند. دیری نگذشت که «عبدالله» روی به سوی امام حسین علیه السلام کرد و شعار پیروزی سر میداد در حالی که هر دو را کشته بود.(8)
«اگر مرا نمیشناسید من پسر کلب هستم، آری من شخصی قوی و سخت هستم و در سختیها هرگز تسلیم نخواهم شد.»(9)حمله ناجوانمردانه سپاه ابن سعد
پس از آن «عبدالله بن عمیر» نزد امام درنگ چندانی نداشت که ناگاه «عمرو بن حجاج» به طرف راست سپاه امام حملهور شد در این حال «عبدالله» بر اسب سوار شد و با نیزه خود به استقبال آنها رفت، آری او یک تنه جلوی آن موج را گرفت تا دیگران فرا رسیدند و آنها را به عقب پس راندند.(10)
شهادت عبدالله
گفته شده «عبدالله» یک تنه 19 سوار و 16 پیاده را به قتل رسانید.(11) بنا بر گزارش مجلسی وی و مادرش ابتدا نصرانی بودند، ولی به دست مبارک امام حسین علیه السلام مسلمان شدند، و توانست در روز عاشورا 12 سوار و 24 پیاده را از پای درآورد.(12) او پس از آن به دست دشمن به اسارت افتاد و به دستور عمر سعد سرش را از تن جدا کردند و سر مطهر وی را به جانب امام حسین پرتاب کردند؛ همسرش سر مطهر و پاک او را گرفت و خاک را از سر و صورت او زدود و چنین گفت بهشت گوارایت باشد.(13) سپس ستون خیمه را از جای کند و به طرف دشمنان حمله کرد امام پیش آمد و او را برگردانید و فرمود: خدا رحمتت کند، از شما جهاد برداشته شده است. (14) او بازگشت، در حالی که میگفت: «پروردگارا! امیدم را ناامید مکن.» امام حسین فرمود: «خداوند، امیدت را ناامید نخواهد کرد.» (15)
پینوشتها:
1- شیخ طوسی ایشان را از یاران حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شمرده است. رجال شیخ طوسی، ص 78.
2- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص429. فضیل بن زبیر نام وی را «عبدالله بن عمر بن عیاش» دانسته است. تسمیة من قتل مع الحسین علیه السلام، ش 76.
3- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 429.
4- بحارالانوار، ج 45، ص 17.
5- ابصارالعین، ص 179، مقصد 9.
6- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 429.
7- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 429.
8- مقتل الحسین مقرم، ص293.
9- الارشاد، ج2، ص101.
10- الارشاد، ج2، ص 102.
11- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 101.
12- بحارالانوار، ج45، ص17.
13- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص438.
14- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص430، علامه مجلسی عبارت امام را قدری ظریفتر آورده اند: ای اموهب، برگرد، تو و پسرت با رسول خدا (محشور) هستید. بحارالانوار، ج45، ص17.
15- مقتل الحسین مقرم، ص 298.
.: Weblog Themes By Pichak :.