و الحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما عَرَّفَنا مِنْ نَفْسِهِ ...

سپاس خداوند را بر آنچه از معرفت خود به ما عنایت کرد

صحیفه سجادیه/دعای اول/

تعریف خداوند از خود به این معنی است که خداوند، وجود، علم، قدرت و حکمت خود را به بندگانش شناسانده‌است؛ حال سوال این است که خداوند چگونه خود را معرفی نموده است؟

خداوند برای شناساندن خود به بندگانش از روشهای مختلف استفاده نموده است:

استفاده از وسایلی که خود به خود خدا را نشان می‌دهند

هر کس در خلقت آسمان و زمین و هر آنچه بین آندو هست فکر کند  مخصوصا به آفرینش خود، خواهد فهمید که خدایی توانا، دانا و حکیم دارد، و این علمی است بدیهی اگر چه نیاز به توجه و تذکر دارد همچنانکه در قرآن آمده است.

 بعثت انبیاء و نصب ائمه

 اما خداوند خود را به بندگانش بیش از این شناسانده است؛ صفات کمال ونعت جلال خود را که عقلها به تنهایی یارای درک آن را ندارند با پرتو افکنی به دلها و ارسال پیامبران و انزال کتب و منصوب نمودن ائمه، به بندگان خود معرفی نموده است تا هر زنده‌ای با نشانه‌ای زندگی کند و هر کس که هلاک می‌شود با نشانه‌ای هلاک شود(1) و دیگر در روز واپسین بر خدا حجتی نداشته‌ باشند(2)؛ پس بر همگان واجب است که خدا را آنگونه که خود معرفی نموده است بشناسند و او را باصفاتی که خودِ خداوند، خود را توصیف نموده، وصف نمایند چرا که هرکس که غیر از آن خدا را توصیف نماید به خدا شرک ورزیده و از دین برگشته و به حق خداوند تعدی نموده است.

چرا نمی‌توان به کُنْه ذات خداوند پی برد؟

معرفت خداوند بمعنی این است که خداوند موجود بی‌نظیری است که به صفات نیکو متصف است و از هر ناپاکی مبراست.

تعریف خداوند از خود به این معنی است که خداوند، وجود، علم، قدرت و حکمت خود را به بندگانش شناسانده‌است؛ حال سوال این است که خداوند چگونه خود را معرفی نموده است؟

واما شناخت کُنْهِ ذات خداوند و حقیقت صفات او امری محال است و عقل راهی به شناخت آن ندارند.

      در دلیل اینکه چرا به حقیقت و ذات خداوند متعال نمی‌توان دست یافت آورده اند:

 

شناخت اشیاء از سه طریق است:

1- حضور آن چیز درنزد شخص و مشاهده آن توسط او، مانند شناخت این مرد، این اسب، و...

2- شناخت اسباب و علل آن چیز، که در اصطلاح به آن «برهان لم» می‌گویند.

3- شناخت آثار و معلولات چیز، که به آن «برهان إنّی» می‌گویند.

غیر از سه طریق فوق هیچ طریق دیگری برای شناخت اشیاء وجود ندارد؛ زیرا چیزی که نه خودش و نه علتش و نه معلولش وجود ندارد هیچ وابستگی و در نتیجه هیچ وسیله‌ای برای شناخت آن وجود ندارد.

شناخت خداوند سبحان از طریق اول ممکن نیست مگر آنکه هویت ممکن فانی شود و از طبیعت معلولی خارج گردد، که این نوع شناخت حتی برای انبیاء هم ممکن نیست چه رسد به دیگران.

و طریق دوم هم در ساحت قدس الهی تأثیری ندارد زیرا خداوند متعال، بسیط مطلق است و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد نه در ذهن و نه در خارج، واجب بالذات است و مبد‌أ خلقت دیگر موجودات است، همه آثار به او ختم می‌شود نه فاعل خارجی دارد و نه سبب داخلی؛  خداوند بسیار بلندمرتبه تراز آن است.

در نتیجه؛ فقط طریق سوم باقی می‌ماند؛ علمی که از این طریق حاصل می‌گردد علمی ناقص است که خصوصیتِ ذاتِ معلوم (چیزی که شناخته می‌شود) توسط آن دانسته نمی‌شود، زیرا اثر و معلول بیانگر آنست که چیزی به عنوان علت وجود دارد و صِرْفِ وجودِ علتی، علت معلوم و معین نیست بلکه نهایت چیزی که از آن بدست می‌آید این است که ما هنگامی که به اجزای عالم و وجود حوادث  و حرکات محکم و استوار آن نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که در هستی خالقی بی‌همتا، ازلی، یکتا، دانا و توانا وجود دارد. در پویش این راه تمام صاحبان خرد مشترکند حتی انبیاء و مرسلین چنانکه خداوند در قرآن می‌فرماید: «و کذلک نری إبراهیم ملکوت السموات  الأرض و لیکون من الموقنین»(3) اگر چه سلوک و وصول هریک از افراد بشر به حسب تفاوت مراتب خرد ایشان است. مثلا تو هم به ملکوت آسمان و حرکات ستارگان و... بر وجود خالق استدلال می‌کنی و ابراهیم خلیل الرحمن نیز بر آن استدلال می‌کند ولی برای تو فقط علمی ناچیز در بر دارد و با ایمان و یقین همراه نیست و هرگاه به اندک بلایی مبتلا گردی به هر چیزی که خیال می‌کنی تو را از آن نجات می‌دهد پناه می‌بری. ولی آنچه برای ابراهیم (علیه السلام) ایجاد می‌کند، علم ثابت و یقین جازم است تا جایی که وقتی روح الامین هنگامی که او را با منجنیق به سوی شعله‌های آتش پرتاب می‌کردند و در میان هوا بود از او پرسید که آیا حاجتی داری؟ گفت: از تو نه؛ این اعراض ازبیان خواسته در آن حال و التجاء نمودن به سوی پروردگار چیزی نیست مگر اینکه ابراهیم می‌بیند که تمام موجودات جز خداوند همه نیازمندند، و سر خشوع و دست نیاز به سوی خدا دارند.

پس معلوم شد که شناخت حقیقی ذات خداوند و صفات کمالیه او امری غیر ممکن است و خرد و عقل از ادراک آن عاجز می‌باشد خواه ملائکه باشند یا انبیاء عظام.

چنانکه داناترین مردم به خداوند متعال، پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، می‌فرماید: «منزهی تو، هیچ کس آنطور که باید تو را نشناخته است.»(4)

و همچنین فرموده است: «خداوند از عقل مردم محجوب است همچنانکه از دیدگان آنها محجوب است و ملائکه نیز همانگونه او را می‌خوانند که شما می‌خوانید.»(5)

               عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد                           برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

               مدعی خواست که آید به تماشاگه راز                                  دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

 و اینک همنوا با سید العابدین دست به دعا برداشته و می‌گوییم:

و الحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما عَرَّفَنا مِنْ نَفْسِهِ ، وَ ألْهَمَنا مِنْ شُکْرِهِ ، وَ فَتَحَ لَنا مِنْ أبوابِ العِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ ، وَ دَلَّنا عَلَیْهِ مِنَ الإخْلاصِ لَهُ فِی تَوْحیدِهِ ، وَ جَنَّبَنا مِنَ الإلْحادِ وَ الشَّکِ فِی أمْرِهِ.

 (1) لیحیى من حی عن بینة ویهلک من هلک عن بینة

(2) ولئلا یکون للناس على الله حجة

(3) بدین سان به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم تا از اهل یقین گردد./ سوره انعام/ 75

(4) عوالی اللئالی، ج 4، ص 132، ح 227

(5) علم الیقین، فیض کاشانی، ج1، ص 39

 برگرفته از کتاب ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین تالیف سید علیخان مدنی شیرازی (سید علیخان کبیر)




تاریخ : چهارشنبه 86/2/5 | 10:59 عصر | نویسنده : حیران | نظر

  • ایران بلاگ | ویندوز سون | آنکولوژی