سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریافتی از مناجات خمس عشره

(مناجات المفتقرین)

 

اِلهى کَسْرى لا یَجْبُرُهُ اِلاّ لُطْفُکَ وَ حَنانُکَ وَ فَقْرى لایُغْنیهِ اِلاّ عَطْفُکَ وَ اِحْسانُکَ وَ رَوْعَتى لا یُسَکِّنُها اِلاّ اَمانُکَ...

خداوندا!

این دل شکسته را جز دستهای مهربانی تو درمانی نیست و این دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی، نه.

خدایا!

این قامت خمیده جز به دیدار تو راست نمی شود و این تنهای غریب جز در خانه تو هر آنچه خواست نمی شود .

خدایا!

این قلب هراسناک و لرزان جز در دستهای تو آرام نمی گیرد و این خود زبون و خفت کشیده، بی توجه عزیزانه تو سبقت از هر چه پخته و خام نمی گیرد.

خدای من!

این دانه به خاک نشسته را بی آب و آفتاب تو، کجا سر شکفتن هست و این غریب و خسته را بی ماهتاب لطف تو کی پای رفتن؟

خدایا!

این شکاف تنهایی را جز چشمه سار جاودان مهر تو پر نمی کند و غنچه حوائجم بی باغبانی تو شکفته نمی شود و غبار اندوه از چهره غمزده ام جز باران رحمت تو نمی شوید و سموم نفسم را جز تریاق رأفت تو درمان نمی کند.

خداوندا!

این دل شکسته را جز دستهای مهربانی تو درمانی نیست و این دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی، نه.

وَذِلَّتى لا یُعِزُّهاَّ اِلاّ سُلْطانُکَ وَ اُمْنِیَّتى لا یُبَلِّغُنیهاَّ اِلاّ فَضْلُکَ وَ خَلَّتى لا یَسُدُّها اِلاّ طَوْلُکَ وَ حاجَتى لا یَقْضیها غَیْرُکَ وَ کَرْبى لا یُفَرِّجُهُ سِوى رَحْمَتِکَ وَ ضُرّى لا یَکْشِفُهُ غَیْرُ رَاْفَتِکَ وَ غُلَّتى لا یُبَرِّدُها اِلاّ وَصْلُکَ...

خدایا!

این جگر سوخته در آتش هجرانت را و این جان گداخته در زیر تشعشع سوزان فراقت را هیچ چیز جز خنکای نسیم وصل تو آرام نمی کند.

خدایا!

دلی که مسیر عمر را در کویر هجران تو طی کرده چه سان به غیر سبزه زار لقاء تو راضی شود؟ چشمی که جز به افق انتظار تو دوخته نشده و دوردستها را در پی سایه محو دیدار تو کاویده چگونه جز وصل تو را بپذیرد؟

و پایی که در هر قدم توان از تو گرفته و با سنگ و خار و خاشاک به شوق تو در آویخته به چه امید در دیار غیر رحل اقامت افکند؟

خدایا!

دلی که عمری به دنبال تو گشته مگر جز در میان دستهای تو قرار می گیرد؟

وَ لَوْعَتى لا یُطْفیها اِلاّ لِقاَّؤُکَ وَ شَوْقى اِلَیْکَ لا یَبُلُّهُ اِلا النَّظَرُ اِلى وَجْهِکَ وَ قَرارى لا یَقِّرُّدُونَ دُنُوّى مِنْکَ وَ لَهْفَتى لا یَرُدُّها اِلاّ رَوْحُکَ وَ سُقْمى لا یَشْفیهِ اِلاّ طِبُّکَ وَغَمّى لا یُزیلُهُ اِلاّ قُرْبُکَ...

اشک اضطرار مرا چه چیز جز دستهای پاسخ تو خواهد سترد؟ و این قلب درد آغشته از فراقت را چه چیز جز نسیم مهر تو جان خواهد بخشید؟

خدایا!

تب سوزنده عشق به تو را چه درمان خواهد کرد جز دیدار تو؟ و زخم عمیق و کاری گناه را بر جای جای روح دردمندم چه چیز جز غفران تو التیام خواهد بخشید؟

وَجُرْحى لا یُبْرِئُهُ اِلاّ صَفْحُکَ وَ رَیْنُ قَلْبى لا یَجْلُوهُ اِلاّ عَفْوُکَ وَ وَسْواسُ صَدْرى لا یُزیحُهُ اِلاّ اَمْرُکَ...

خدایا!

زنگار گناه از آیینه دل چه چیز جز عفو تو خواهد زدود؟

خدایا!

تنها دست توست که می تواند قلب تاثیر پذیر مرا از شر خواسته های نفس خلاص گرداند و تنها دم خداوندی توست که می تواند این دل را که در زیر پنجه های هوای نفس به حالت اغماء افتاده است نجات دهد.

خدایا!

این جگر سوخته در آتش هجرانت را و این جان گداخته در زیر تشعشع سوزان فراقت را هیچ چیز جز خنکای نسیم وصل تو آرام نمی کند.

فَیا مُنْتَهى اَمَلِ الاْمِلینَ وَ یا غایَةَ سُؤْلِ السّاَّئِلینَ وَ یا اَقْصى طَلِبَةِ الطّالِبینَ وَ یا اَعْلى رَغْبَةِ الرّاغِبینَ وَ یا وَلِىَّ الصّالِحینَ وَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَ وَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ وَ یا ذُخْرَ الْمُعْدِمینَ وَ یا کَنْزَ الْباَّئِسینَ وَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ وَ یا قاضِىَ حَواَّئِجِ الْفُقَراَّءِ وَ الْمَساکینَ وَ یا اَکرَمَ الاْکْرَمینَ وَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ...

ای نهایت آرزوی آرزو مندان! و ای غایت پاسخ سائلان! و ای دورترین مقصود نیازمندان! و ای بلندترین اشتیاق مشتاقان! و ای غمخوار درستکاران! و ای کلبه ایمنی از بلای به تو پناه آورندگان! و ای پاسخ دهنده دعوت در ماندگان! و ای داروی دردمندان! و ای اندوخته فقیران! ای گنجینه بینوایان و ای فریادرس ناله کنندگان! و ای برآرنده حاجات فقیران و مسکینان! ای کریمترین کریمان! ای مهربانترین مهربانان! و ای رحیم ترین بخشندگان! ای هر چه جوی مهر از چشمه رأفت تو! و ای هر چه ابر از در یای تو! ای پیشه ات کارسازی و ای اندیشه ات بنده نوازی!

لَکَ تَخَضُّعى وَسُؤ الى وَاِلَیْکَ تَضَرُّعى وَابْتِهالى اَسْئَلُکَ اَنْ تُنیلَنى مِنْ رَوْحِ رِضْوانِکَ وَتُدیمَ عَلَىَّ نِعَمَ امْتِنانِکَ...

روی من تنها به تو باز است و دستم تنها به سوی تو دراز.

ضجه های من تنها در پیش توست و سجود من فقط در پیشگاه تو.

خدایا!

من در پیش چه کسی به جز تو بر خاک افتاده ام؟ و کدام سحری را جز در خانه تو کو بیده ام؟

خدایا!

در این گرمای سوزان کویر گناه،  نسیم جان بخش رضایتت را از من دریغ مدار و از ابر آبستن نعمتهایت بر من مستدام ببار.

 خداوندا!

 من اینک امید از هر چه غیر تو بریده ام و بر در خانه کرم تو به تضرع ایستاده ام.

خدای من!

مرا از تو چشم یاری هست و همو مرا بدینجا آورده است.

اینجا، که نگاه اکرام تو بر جثه نحیف من افتد و دست انعام تو از ورای سر افتاده من بگذرد.

اینجا، که گرد گامهای تو بر صورت خسته من نشیند و بوی بهار تو در مشام درختانِ به خشکی گراییده من بپیچد.

خدای من!

این دانه به خاک نشسته را بی آب و آفتاب تو کجا سر شکفتن هست و این غریب و خسته را بی ماهتاب لطف تو کی پای رفتن؟

وَ ها اَنَا بِبابِ کَرَمِکَ واقِفٌ وَ لِنَفَحاتِ بِرِّکَ مُتَعَرِّضٌ وَ بِحَبْلِکَ الشَّدیدِ مُعْتَصِمٌ وَ بِعُرْوَتِکَ الْوُثْقى مُتَمَسِّکٌ ِالهى اِرْحَمْ عَبْدَکَ الذَّلیلَ ذَاالّلِسانِ الْکَلیلِ وَ الْعَمَلِ الْقَلیلِ وَ امْنُنْ عَلَیْهِ بِطَوْلِکَ الْجَزیلِ وَ اکْنُفْهُ تَحْتَ ظِلِّکَ الظَّلیلِ یا کَریمُ یا جَمیلُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ...

خدای من!

در این ناامنی و و انفسا، من تنها به ریسمان سخت تو چنگ زده ام و  تنها به دستاویز امن تو آویخته ام. خدایا!

بر این بنده ذلیل و ناتوانت که حتی زبان گفتن درد خویش با تو ندارد رحم کن.

بنده ای که نه آن دارد که به تو بنماید و  نه زبان آنکه از تو عذر بخواهد.

بنده ای که دستش تهی از طاعت و پشتش خسته از معصیت است.

خدایا!

می شود که چنین بنده ای را دست محبت بر سرش کشی؟ و سایه خدایی بر سرش بگستری؟ و جز این نمی شود.

بنده به کجا بگریزد که امتداد شاخه های بی نهایت کرم تو سایه نینداخته باشد؟

ای زیبای عاشق زیبایی! ای دلربای زیبا آفرین! ای دریای بی منتهای بخشش!

ای خدای عزیز!

منبع:

 شجاعی، سید مهدی، دست دعا، چشم امید، صص99-103




تاریخ : سه شنبه 86/4/5 | 11:1 عصر | نویسنده : حیران | نظر

  • ایران بلاگ | ویندوز سون | آنکولوژی