روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مُهرش عبور کرد.
مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی.
مجنون
به خود آمد و گفت: من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم، تو که عاشق خدای
لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم؟
تاریخ : چهارشنبه 89/1/18 | 9:58 صبح | نویسنده : حیران | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.