یکی از مسائلی که در حکومتهای آخرالزّمان مطرح است، بنا بر اخباری که از معصومان(علیه السلام) وارد گردیده است، سلطه و نفوذ زنان در امور سیاسی میباشد:
امیر مؤمنان(علیه السلام) میفرماید: «… و آن هنگامی است که زنها مسلّط شوند، کنیزان تسلّط پیدا کنند و کودکان حکومت کنند.»1
«هنگامی که زنها بر تخت سلطنت چیره شوند و بر هر مردی چیره باشند و جز خواسته آنها عملی نگردد.»2
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «و زنان را میبینی که بهسان مردان، مجالس (کنفرانس) راه میاندازند.»3
وضعیّت اقتصادی زنان در آخرالزمان
یکی از مهمترین مشکلاتی که بشر در آخرالزّمان با آن سخت دست به گریبان است، مسائل و مشکلات اقتصادی است. نابسامانی عظیم اقتصادی در سرتاسر جهان به وقوع میپیوندد و زنان از این واقعه شوم، در امان نخواهند بود؛ بلکه بیشترین ضربه را آنها خواهند خورد.
امام صادق(علیه السلام) در بیان نشانههای ظهور میفرمایند: «بعضی از مردان را میبینی که از راه فساد زنان خود ارتزاق میکنند.»4
حضرت علی(علیه السلام) در بیان نشانههای ظهور میفرمایند: «زنان در آخرالزّمان به خاطر حرص به دنیا در کسب و کار همسران خود شرکت مینمایند.»5
امام علی(علیه السلام) میفرمایند: «ظاهر میشود در آخرالزّمان که بدترین زمانهاست، زنانی که در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستند.»
وضعیّت اجتماعی زنان در آخرالزّمان
1? عدم امنیّت برای زنان: از انحرافات خطرناک که جامعه پیش از ظهور به آن گرفتار میگردد، بیامنیّتی خانوادگی و ناموسی است، این مسئله آنچنان فراگیر میشود که کمتر کسی میتواند یا میخواهد از آن جلوگیری نماید.»6
حضرت علی(علیه السلام) در این خصوص میفرمایند: «سفیانی در حالی که نیزهای در دست دارد، زنی باردار دستگیر مینماید و به یکی از یارانش میگوید: به او تعدّی نما و او سپس شکم زن را میدرد و جنینش را بیرون میآورد و هیچ کس نمیتواند چنین وضعیّت هولناکی را تغییر دهد.»7
2? هبوط مسائل اخلاقی و انسانی در زنان: جامعه پیش از ظهور، جامعهای مملوّ از فساد و بیبند و باریهای اخلاقی است، کردارهای حیوانی گروهی انساننما، آنچنان فراگیر میشود که حالت عادّی به خود میگیرد. روایاتی که این وضع اخلاقی پیش از ظهور را بیان نمودهاند، بسیار زیاد است.
محمّد بن مسلم میگوید: به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام(علیه السلام) فرمودند: «آنگاه که مردها خود را شبیه زنان نمایند و زنها شبیه مردان شوند، آنگاه که مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان.»8
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «و زنان را میبینی که بهسان مردان، مجالس (کنفرانس) راه میاندازند.»
و در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) است که فرمودند:«… در آن زمان زنان را میبینی که از بذل خود به کفّار هیچ واهمهای ندارند.»9
امام علی(علیه السلام) میفرمایند: «ظاهر میشود در آخرالزّمان که بدترین زمانهاست، زنانی که در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستند.»10
3? افزایش زنان بیسرپرست: در آخرالزّمان وضعیّت به گونهای است که بر اثر جنگهای پی در پی، تعداد مردان کاهش چشمگیری مییابد و به همین دلیل، زنان زیادی بیسرپرست میگردند و به دنبال کسی هستند تا سرپرستی ایشان را به عهده گیرد.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) میفرمایند: «قیامت برپا نمیشود، مگر اینکه برای پنجاه زن یک سرپرست باشد.»11
و در حدیث دیگری میفرمایند: «زمانی فرا رسد که پنجاه زن با یک مرد رو به رو شده، یکی میگوید: ای بنده خدا مرا بخر و دیگری میگوید به من پناه ده.»12
امام صادق(علیه السلام) در بیان نشانههای ظهور میفرمایند: «بعضی از مردان را میبینی که از راه فساد زنان خود ارتزاق میکنند»
با مقایسه اخباری که در مورد زن آخرالزّمان به ما رسیده و وضعیّت کنونی زن از حیث اجتماعی و اخلاقی، بین زن امروز و زن آخرالزّمان شباهت بسیاری دیده میشود. امّا این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که نمیتوان فساد اخلاقی را برای تمام زنان تعمیم داد، زیرا در آن زمان، زنان آگاه، عفیف و با ایمانی نیز وجود دارند که از اوضاع بد آن زمان متأثّرند. امّا وضع عمومی به شکل دیگری است.13
پینوشتها:
1? کامل سلیمان، روزگار رهایی، ترجمه علی اکبر مهدی پور، ج2، ص 761 به نقل از بشاره الاسلام، صص 41 و 44?
2? محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص 259?
3? همان، ص 257?
4? همان.
5? لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 428?
6? سیّده ارغوان حیدری، «زن، انتظار، ظهور»، ماهنامه شمیم یاس، سال سوم، ش 8، آبان 1382، ص 8?
7? همان، ص 9? به نقل از مقدّسی شافعی سلمی، عقدالدرر، ص 409?
8? منتخب الاثر، ص 292?
9? بحارالانوار، ج52، صص 257 و 258?
10? منتخب الاثر، ص 426?
11? «زن، انتظار، ظهور»، همان، ص 9، به نقل از احمد بن حنبل، مسند، ج3، ص 120?
12? همان، به نقل از بحارالانوار، ج52، ص 250?
13? همان.
منبع:عصر شیعه
در گذشته ضمن تاکید بر اهمیت نگارش گفتار و رفتار رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم برای شناخت دین، مطالب مستندی را درباره ی موضع گیری خلفا دربرابر سنت نقل کردیم. روشن شد که هر سه خلیفه ی اهل سنت، از نقل و نشر سنت نبوی ممانعت به عمل آورده و در مواردی به سوزاندن نوشته ها و زندانی کردن و تبعید ناقلین سنت پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه وآله اقدام کرده اند. (1)
اکنون نیز مورد دیگری را که به همین رفتار خلفا مربوط می شود، نقل می کنیم تا پایان بخش گزارشات مان در این زمینه باشد. منابع اهل سنت این گونه نقل می کنند:به عمر بن خطاب خبر رسید که در دست مردم کتاب هایی پیدا شده است. وی آن کتاب ها را رد کرد و ناپسند دانست و گفت: ای مردم! به من خبر رسیده است که در دست شما کتاب هایی پیدا شده است، بهترین کتاب ها نزد خداوند، راست ترین و استوارترین آنهاست، پس هیچ کس نزد خود کتابی نگه ندارد، مگر این که آن را به من نشان دهد تا من نظر خود را در مورد آن کتاب بیان کنم. مردم گمان کردند که عمر می خواهد کتاب ها را بررسی و ارزیابی کند تا در آنها اختلاف و مشکلی نباشد، پس کتاب های خود را به او دادند اما عمر همه کتاب ها را به آتش سوزاند و در موردشان گفت: دروغ هایی هانند دروغ های یهودیان و مسیحیان!!!. (2)
آن چه درمورد این روایت تاریخی به ذهن می رسد، این است که:
1- فراخواندن همه کتاب ها برای بررسی و زدودن مطالب نادرست، کاری بسیار شایسته و منطقی است، ولی آیا “عمر” قصد داشت این کار را به تنهایی انجام دهد، یا برای این کار گروه علمی متشکل از اصحاب دانا و آگاه از سنت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را در نظر داشت؟ ظاهرا پاسخ اول درست است، چون در گفته ی “عمر” آمده که “من نظر خود را در مورد آن کتاب ها بیان کنم“. پس “عمر” خود را در موقعیت شخصی آگاه به سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قرار داده است. آیا “عمر” چنین دانشی به سنت داشته است؟ جواب این سوال منفی است، عمر بارها و بارها ناتوانی خود را در پاسخ به پرسش های مسلمانان نشان داده و حضرت امیرمومنان علی علیه السلام را به دانایی ستوده است. به نظر شما چه هدفی در پس پرده ی این فراخوان عمومی بوده است؟ ادامه ماجرا این هدف را نشان می دهد: سوزاندن و از بین بردن هر مطلبی که به شکل مکتوب در اختیار مسلمانان قرار داشته است.
2- فرض می کنیم که هدف “عمر” از این فراخوان همان مطلبی بوده که خود اظهار داشته است و می خواسته نظر خود را در مورد کتاب ها بیان کند تا مطالب نادرست و مشکل دار از دست مردم حذف شود و تنها مطالب صحیح و آنچه واقعا سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بوده، ثبت شود. در این صورت آیا از نظر منطقی این کار درست است که بدون بررسی و مراجعه به دانایان، هر آنچه به شکل مکتوب در اختیار مسلمانان بوده، طعمه ی حریق گردد؟ آیا در بین این کتاب ها هیچ مطلب صحیحی وجود نداشته است؟ آیا منطقی است که بدون خواندن مطلبی، آن را دروغ اعلام کنیم؟
3- مسلمانان با چه زمینه ی ذهنی، نوشته های خود را در اختیار “عمر” قرار دادند؟ غیر از این بود که “عمر” اعلام داشت می خواهد نظر خود را در مورد آن کتاب ها بیان کند؟ آیا مردم به این وعده اعتماد نکردند؟ آیا پاسخ اعتماد مسلمانان، سوزاندن کتاب های آنان، آنهم بدون بررسی و اعلام دلیل اشکال، بود؟ آیا مسلمانان مالک آن کتاب ها نبودند؟ از بین بردن اموال مسلمانان بدون استدلال و توضیح از نظر شما کار درستی است؟
هرچند اشکالات دیگری نیز در این مورد وجود دارد و نیز مطالب دیگری درمورد ممانعت خلفا از تدوین و نشر سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در کتب اهل سنت گزارش شده است، اما مسئله را در اینجا به پایان می رسانیم ولی برای دسترسی به نتیجه، مطلب بعد را به بررسی جواب هایی که علمای اهل سنت در این مورد بیان کرده اند، اختصاص می دهیم. بیان این نکته لازم است که تا امروز هیچ یک از علمای اهل سنت، ماجرای ممنوعیت نقل احادیث و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از سوی دستگاه خلافت را رد نکرده است.
پی نوشت ها:
1- برای اطلاع بیشتر به سلسله مطالب “خلفای اهل سنت و دانش دینی”، شماره های 5، 13، 15و17 مراجعه فرمائید.
2- برخی از منابع اهل سنت:
الف- الطبقات الکبری، جلد5، صفحه188/ب- تقیید العلم، صفحه52/ج- کنزالعمال، جلد5، صفحه140/د- حیاة عمر بن الخطاب، صفحه157/هـ- تدوین السنة، صفحه274
رفت داروخانه پرسید آب هویج دارید؟ گفتند: نه.
گفت: باید درِ داروخانهای که آب هویج ندارد را گل گرفت و با آب و تاب فحشهایی نثار آنها کرد و رفت. دوباره فردا به همین منوال. و باز هم فحش و ناسزا. بعد از تکرار چندین باره این اتفاق، مسئولان داروخانه تصمیم گرفتند که برای بستن دهان این آقا آب هویج بیاورند. وقتی دوباره آن فرد آمد و همان سؤال را دوباره مطرح کرد: گفتند بله گفت: یعنی چی؟ خوب شد حالا؟ خوب شد حالا؟ مگر اینجا آبمیوهفروشی است و شروع کرد دوباره به ناسزا گفتن. فردای آن روز که دوباره با همان سؤال وارد داروخانه شد، مسئول داروخانه گفت: عزیز من تو فحشت را بده و برو دیگه چرا سؤال میکنی؟! (تعجب نکنید از دخل و تصرف! این روایت پاستوریزه همان روایتی است که شما شنیدهاید!)
.: Weblog Themes By Pichak :.