بخش اول: زمینههاى شکلگیرى تمدن اسلامى
• جایگاه علم و دانش در اسلام
• شکوفائى علوم در تمدن اسلامى
• الف) علوم غیراسلامى o ریاضیات
o نجوم
o فیزیک و مکانیک
o طب
o کیمیا
o فلسفه
o منطق
o تاریخ و تاریخنگارى
o جغرافیا
o ادبیات عرب
o ادبیات فارسى
• ب) علوم اسلامى o قرائت
o تفسیر
o حدیث
o فقه
o اصول
o کلام
• ج) هنر در تمدن اسلامى
• جایگاه علم و دانش در اسلام
اگر آنچه در آیات و اخبار درباره فضیلت علم و دانش و معرفت آمده را بدون هیچ تفسیر و توضیحى کنار هم قرار دهیم؛ کتاب یا کتابهاى بزرگى بهوجود خواهد آمد و اگر این اندازه اولیاى اسلام بر فضیلت دانش و دانشاندوزى تأکید نکرده بودند، هرگز تمدن اسلامى بدین پایه از عظمت نمىرسید.
اصل کلمه علم، بجز مشتقات آن، حدود هشتاد بار در قرآن کریم در مواضع مختلف به کار رفته است و اگرچه کلمه عقل در قرآن نیامده، ترکیب اولىالالباب را که به معناى خردمندان است مىتوان در قرآن یافت. همچنین واژگانى چون حکمت، برهان، فکر و فقه بارها در قرآن به کار رفتهاند. خداوند مؤمنان را از اینکه بر اساس تقلید کورکورانه به او ایمان آورند نهى فرموده و حتى در یکى از آیات (روم، 56) علم و ایمان را در کنار هم قرار داده است. افزون بر این، به کلیات اکتفا نشده و در زمینه دانشاندوزى، آیات بسیارى وجود دارند. از جمله آل عمران، آیه 190؛ انعام، آیه 97، یونس، آیه 5. حتى در آن دسته از آیات قرآن کریم که به نقل سرگذشتها اختصاص دارد و هدف آن عبرتآموزى است، مىتوان آشکارا موضوعات تاریخى و تشویق به تاریخنگارى و مشاهده آثار تاریخى و روحیه واقع نگرى را دید (انعام، 11).
در احادیث مأثور از اقوال حضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام نیز موارد بسیارى در تجلیل از علم و فضیلت علما یافت مىشود. این تأکید پیامبر اسلام که دانش آموختن بر هر زن و مرد مسلمان واجب و فریضه است، یا ساعتى اندیشیدن از عبادت یک ساله نیکوتر است؛ نمونههایى از تأکید بر دانشاندوزى در اسلام است. در دوره حیات ائمه، بهویژه از دوره امام جعفر صادقعلیه السلام که دانش و دانشآموزى رونق تمام داشت، آن حضرت یاران خویش را به دانشاندوزى تشویق مىفرمودند. اینکه در روز قیامت قلم دانشمندان بر خون شهیدان سنگینى خواهد کرد، نمونهاى از این تشویقهاست. البته باید این نکته را نیز در نظر گرفت که دانشآموزى در اسلام شرایطى دارد؛ اسلام میان علم و اخلاق فاصلهاى نمىبیند و همواره بر پیوستگى این دو تأکید ورزیده است. در اسلام، دانشمند صاحب مسئولیت است و دانشمند بىاخلاق جز به گمراهى هدایت نمىکند. این موضوع خود از امتیازهاى اسلام است که در زمینه آموزش و پرورش مکتبى خاص دارد.(1)
انتقال علوم و جذب دانشمندان به جهان اسلام: منبع اصلى علوم عقلى که به جهان اسلام راه یافت یونان و محفل علمى آن بود، اگرچه بیشتر علوم بصورت غیرمستقیم و با ترجمه آنها به زبانهاى سریانى و لاتینى، مأخوذ از یونانى، به دست مسلمانان رسید. بخش دیگر علوم یونانى نیز از اسکندریه (در مصر) و مرکز علمى آنجا یعنى مدرسه اسکندریه، به مسلمانان رسید.(2)
علومى که مسلمانان از یونانیان فراگرفتند عبارتاند از ریاضى، نجوم، پزشکى و علوم طبیعى. آثار دانشمندان اسلامى نشان مىدهد که مسلمانان تا چه حد از نوشتههاى بقراط، جالینوس، افلاطون، فیثاغورس و ارسطو بهره گرفتند. این نکته نیز مهم است که اولین برخورد و آشنایى در این زمینه نه از راه ترجمه آثار یونانى، بلکه از طریق پزشکان انجام گرفت؛ پزشکانى که در زمان فتوح در سرزمینهاى یونانى مىزیستند. با انتخاب دمشق بهپایتختىِ خلافت، تماس با دانشمندان یونانى بهمراتب آسانتر شد. بخشى از علوم هم از هند به جهان اسلام راه یافت. در اوایل دوره عباسى، این ارتباط علمى برقرار شد و ترجمههایى از متون هندى در پزشکى و نجوم و جز آن صورت گرفت. در سال 154 ق نیز، چند دانشمند هندى که در میان آنها اخترشناسى برجسته نیز حضور داشت نزد منصور خلیفه عباسى آمدند. منصور از این اخترشناس خواست مختصرى از این علوم را به دانشمندان دربارش آموزش دهد. به این طریق، دانستههاى هندى بهصورت وسیعى وارد حوزه علوم اسلامى گردید.
• شکوفائى علوم در تمدن اسلامى
الف) علوم غیراسلامى
• ریاضیات
در جریان نهضت ترجمه، آثار بسیارى از ریاضىدانان یونانى به عربى برگردانده شد و به سرعت ریاضىدانان اسلامى از سطوح دانستههاى ریاضىدانان یونان گذشتند، بر آثار آنان شرحهاى بسیارى نوشتند و بسیارى از دانستههاى آنان را توسعه بخشیدند. به طور کلى دستاوردهاى ریاضىدانان اسلامى را در شاخههاى گوناگون دانش ریاضیات چنین مىتوان عنوان کرد: اصلاح دستگاه عددنویسى هندى با تکمیل حساب دستگاه اعشارى آن، ازجمله ابداع کسرهاى اعشارى؛ بهوجود آوردن مفاهیم جدید در تئورى اعداد؛ بهوجودآوردن علم جبر؛ کشفیات مهم و جدید در دانش مثلثات و نیز علم کرهها و ابداع روشهاى گوناگون براى یافتن پاسخهاى عددى معادلات درجه دو و سه.
• نجوم
در زمینه نجوم اسلامى، دانستههاى دانشمندان اسلامى از ترجمه آثار نجومى یونانى و بهویژه نوشتههاى بطلمیوس آغاز شد و با نوشتن شرحهایى بر نوشتههاى او ادامه یافت. بهدنبال آن، ایرادهایى بر نوشتههاى بطلمیوس گرفته شد و به طرح نظریههاى نجومى خلاف نظر بطلمیوس انجامید. این نظریههاى دانشمندان اسلامى به نظریههاى پیشکوپرنیکى مشهور شدهاند، زیرا سدهها پیش از طرح ایرادهاى دانشمند لهستانى، کوپرنیک بر تئورى نجومى بطلمیوس وضع شدند.
• فیزیک و مکانیک
دانش مکانیک نزد مسلمانان علم الحِیَل خوانده مىشد. علم حِیَل، دانش یا شناخت ابزارهاى شگردساز در اصطلاح پیشینیان بود که بر اساس آن، معرّف آشنایى با انواع وسایلى بود که هر یک کارى انجام مىدادند.
هر چند برخى از اندیشههایى که در کتابهاى مربوط به حیل آمده است در خاور دور و ایران ریشه دارد، بهیقین مهندسى اسلامى را مىتوان دنباله سنت خاورمیانه و مدیترانه دانست. مصریان و رومیان در مکانیک پیشرفتهاى فراوانى کرده بودند، اما سهم یونانیان از همه بیشتر بود. در دوره خلفاى بزرگ عباسى در بغداد، بسیارى از آثار یونانى و گاهى سریانى به عربى ترجمه شد که ازجمله کتاب پنوماتیک نوشته فیلون بیزانسى (بوزنطى) و مکانیک نوشته هرون اسکندرانى و رسالهاى از ارشمیدس درباره ساعتهاى آبى را مىتوان نام برد.
• طب
علم طب از نخستین دانشهایى است که بین مسلمانان رواج یافت. اهمیت این علم به حدى بود که علم ابدان در ردیف علم ادیان شمرده مىشد. نکتهاى که بهویژه بهعنوان مهمترین عامل در بررسى دانش پزشکى در حوزه تمدن اسلام باید بدان توجه شود، خاصیت بومى شدن زودهنگام پزشکى در اسلام است. شکى نیست که کلىترین دانستههاى نظرى پزشکى بهویژه از راه ترجمه آثار دانشمندان یونانى و از همه مهمتر بقراط و جالینوس به دست مسلمانان رسید. اما بسیارى از مسائلى که پزشکان مسلمان در خصوص بیماران خود با آن روبهرو بودند، به سرزمینهاى اسلامى و شرایط خاص آن اختصاص داشت که در نوشتههاى یونانى از آن ذکرى به میان نیامده بود. بدیهى است که به صرف عدم ذکر این موارد در آثار پیشینیان، پزشکان اسلامى نمىتوانستند به آنها بىاعتنا باشند. بنابراین، رویکردى ویژه درباره این موارد پدید آمد.
• کیمیا
مقوله کیمیاگرى برآیند علم و فن و جادو بود که تدریجاً شکل اولیه شیمى را به خود گرفت. موضوع کیمیاگرى، تبدیل مواد در حضور عاملى روحانى بود که غالباً حجر الفلاسفه نامیده مىشد. کیمیا یکى از انواع علوم مخفى بود که اصطلاحاً به آنها کُلّهُ سرّ برگرفته از حرف اول نام پنج علم کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا گفته مىشد. در کیمیا، از مادّهاى بحث مىشد که با به کار بردن آن تبدیل فلزات پست چون آهن و مس به زر و سیم ممکن مىشد. آن ماده را کیمیاگران اکسیر مىنامیدند. در کیمیاى اسلامى که به سرعت پس از ظهور اسلام در سده نخست هجرى، پیدا شد و سنتى پیوسته تا زمان حال دارد، متون فراوانى در دست است که در دوازده سده گذشته نوشته شده و از همه مراحل این صنعت بحث مىکند.
مهمترین این مجموعه از آنِ جابربن حیّان است که نه تنها در جهان اسلام، بلکه در مغرب زمین نیز بزرگترین حجت در کیمیا بهشمار مىرود. با ظهور جابر، کیمیا در نزد مسلمانان از صورت «صنعت زر خرافى» بهصورت «دانش تجربى آزمایشگاهى» درآمده است. جابر به تقطیر مایعات خالص مانند آب و شیره و روغن و خون، و مانند آن مىپرداخت و چنین مىپنداشت که هر بار که آب را تقطیر مىکند، مادهاى تازه بر ماده خالص پیشین افزوده مىشود، تا عدد این تقطیر به هفتصد برسد. به نظر او دست یافتن به اکسیر از طریق جوشاندن و تقطیر طلا در مراحل خلوص گوناگون تا هزار بار مقدور بود.
• فلسفه
در جهان اسلام، ابویوسف یعقوببن اسحاق کِندى (185-260 ق) اولین فیلسوف مسلمان به شمار مىآید. او نخستین کسى بود که به پژوهش و مطالعه در علم و فلسفه پرداخت و از این رو، او را فیلسوف العرب نامیدهاند.
کوفه در سده دوم و سوم هجرى کانون مطالعات علوم عقلى بود و کندى در چنین فضایى به تحصیل پرداخت و علم و فلسفه را فرا گرفت، یونانى و سریانى آموخت و آثارى ارزشمند به عربى ترجمه کرد. آثار کندى که در حدود 270 اثر برشمرده شده است، به هفده دسته تقسیم مىشود، ازجمله فلسفیات، منطقیات، حسابیّات، کریّات، موسیقیات، نجومیات و هندسیات. کندى نخستین کسى بود که بین دین و فلسفه آشتى ایجاد کرد و مسیر را براى فارابى، ابنسینا و ابنرشد هموار ساخت.
• منطق
مسلمانان طى سدههاى نخستین اسلامى راه و روش منطقى خاص خود را داشتند. این روش منطقى را آشکارا مىتوان در علم کلام و اصول فقه دریافت. در این نوع منطق، مسلمانان با آن که از منطق ارسطویى الهام مىگرفتند امّا به ندرت تحت تأثیر آن بودند. بطور مشخّص علم اصول فقه، منطق فقها بهشمار مىآمد که برساخته مسلمانان بود و متکلمان نیز تا سده پنجم کمتر از منطق ارسطویى استفاده مىکردند و روش منطقى خاص خود را داشتند. براىنخستین بار در جهان اسلام ابنمقفع دانشمند ایرانى، به ترجمه عربى مقولات و عبارات و قیاس مبادرت ورزید و مترجمان دیگر هم رسائل منطقى را ترجمه کردند. کندى، فارابى، ابنسینا، بهمنیار بن مرزبان و حکیم لوکَرى در این زمینه فعالیت کردند. ولى بوعلى سینا با اینکه در کتاب شِفا استخوانبندى منطق ارسطو را دست نزد و به طور کامل آن را شرح داد، در کتابهاى دیگر خود در این روش منطقى (روش ارسطو) دخل و تصرف بسیار کرد. او در دیباچه کتاب منطقالمشرقین تأکید کرده که همچنان بر سنت مشائیان وفادار مانده است. خواجه نصیرالدین طوسى نیز در منطق بررسى بسیار کرد و کتابهاى متعددى از جمله اساسالاقتباس، شرح منطق اشارات، تعدیلالمعیار، التجرید فى المنطق در این زمینه نگاشت. او منطق را هم علم و هم ابزار مىدانست، علم شناخت معانى و کیفیت آنها و کلید ادراک و فهم دیگر علوم تلقى کرده است.
• تاریخ و تاریخنگارى
فرهنگ عرب جاهلى اساساً شفاهى بود و بر همین منوال نیز از نسلى به نسل دیگر منتقل مىشد. تا پیش از ظهور اسلام و تأکید آموزههاى قرآنى بر عبرتگرفتن از سرگذشت اقوام پیشین، اعراب جاهلى درک درستى از پیوستگى زمان به منزله مفهومى تمدنى نداشتند. اما مهمترین مایه ترغیب مسلمانان به تاریخنگارى و تاریخآموزى همانا آموزههاى قرآن و حدیث بود. بنابراین ابتداى پیدایش دانش تاریخ و تاریخنگارى را نزد اعراب باید از همان ابتداى ظهور اسلام دانست.
مسلمانان در مطالعات تاریخى خود، با تأثیر از آموزههاى قرآن و حدیث، نخست به موضوع سیره و مغازى پیامبرپرداختند و پس از آن متوجه دیگر موضوعاتِ تاریخنگارى شدند. از نخستین مورخان مسلمان باید از ابومِخْنَف (م 157 ق) نام برد. او مؤلف تاریخهاى تکموضوعى متعددى است که بخشهایى از آن در تاریخ طبرى آمده است. ابناسحاق (م 150 ق) نیز نخستین کسى است که به نگارش سیره نبوى دست زد.(3) کتاب او، جز بخشهایى که در تاریخ طبرى نقل شده، مستقیماً به دست ما نرسیده، اما همه آن در سیره ابنهشام آمده است. واقدى (م 209 ق) کتابى معروف به نام المغازى درباره جنگهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نوشته است. ابنسعد، شاگرد واقدى، نیز کتاب الطبقات را مشتمل بر شرح احوال پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم، صحابه و تابعین نوشت. در سده سوم، بلاذرى (م 279 ق) دو اثر پرارزش تاریخى به نامهاى فتوحالبلدان و انسابالاشراف از خود بهجاى گذاشت. در نیمه دوم همین سده طبرى (م 310 ق)، بزرگترین مورخ این دوره، کتاب عظیم تاریخ الامم و الرسل و الملوک را نگاشت.
در سده پنجم، چند مورخ بزرگ وجود داشتند: ابنمسکویه مؤلف تجارب الامم، عُتبى مؤلف تاریخ یمینى که آن را براى سلسله غزنوى نگاشت و خطیب بغدادى مؤلف تاریخ بغداد در سده ششم، اسامة بن منقذ (م 584 ق) الاعتبار را که به نوعى شرح حال به شمار مىرود نوشت و عمادالدین اصفهانى (م 589 ق) نصرةالفتره در تاریخ سلجوقیان را نوشت.
در سده هفتم، با مورخان بزرگى روبهرو هستیم: ابناثیر (م 632 ق) که از مشهورترین مورخان عرب زبان است و کتابهاى الکامل فى التاریخ و اسد الغابة را نگاشت. دیگر مورخ بزرگ این سده ابنخلکان است که رساله مهم وفیاتالاعیان را نگاشت که فهرستگونهاى از تذکره رجال و تاریخ ادب است.
در سده هشتم، ابن ابى زرع (م 727 ق) کتاب مهم خود روض القرطاس را در تاریخ مغرب و ابوالفدا کتاب المختصر فى اخبار البشر را تألیف کرد. در سده نهم، تقىالدین فاسى تاریخ مکه را نوشت. در همین سده، مقریزى مهمترین اثر خود الخطط و الآثار را درباره تاریخ و جغرافى مصر نگاشت. در سده یازدهم نیز مقَرّى کتاب نَفح الطیب را در تاریخ اسپانیا به نگارش درآورد.(4)
یکى دیگر از مباحثى که باید در جریان بررسى تاریخنگارى در دوره اسلامى بدان توجه شود این است که مورخان به لحاظ رونق تاریخنگارى از سبک و سیاق متنوعى در تألیف کتب پیروى مىکردند. از اینرو آثار تاریخى آنان را به چند دسته مىتوان تقسیم کرد که عبارتاند از:
الف) تاریخنگارى خبر؛
ب) وقایع نگارى؛
ج) ذیلنویسى و مختصرنویسى؛
د) تاریخنگارى عمومى؛
ه ) تاریخنگارى بر اساس نسبشناسى؛
و) تاریخنگارى به سیاق طبقات؛
ز) سرگذشتنامهها؛
ح) سدهنامهها؛
ط) تاریخنگارى محلى؛
ى) تاریخنگارى دودمانى؛
• جغرافیا
مسلمانان در زمینه دانش جغرافیا نیز مانند دیگر رشتههاى علوم اوایل، همچون ریاضى، پزشکى و نجوم به میراث تمدنهاى پیشین بهویژه یونان، ایران و هند تکیه کردند. آنان با مطالعه و ترجمه آثار آنها توانستند این دانشها را گسترش دهند. فتح ایران و مصر و هند این فرصت را به مسلمانان داد که از موفقیتهاى علمى و فرهنگى مردمان این سه مهد تمدن اطلاعات دست اولى کسب کنند. مهمترین منبع مسلمانان درباره جغرافیاى هندى، از طریق کتاب سوریا سدهانته که در زمان خلافت منصور عباسى از سنسکریت به عربى ترجمه شد، به دست آمد. معلومات جغرافیایى و نجومى یونانیان نیز با ترجمه آثار بطلمیوس و دیگر دانشمندان یونانى به مسلمانان انتقال یافت. کتاب جغرافیاى بطلمیوس چند بار در دوره عباسى ترجمه شد. ولى آنچه امروزه در دست است؛ اقتباس محمدبن موسى خوارزمى از این کتاب است که با دانش مسلمانان نیز درآمیخته است.(5)
• ادبیات عرب
از آغاز گسترش اسلام، ادبیات عرب بهویژه شعر مورد توجه قرار گرفت و پیروزیهاى اسلام در شعر عرب بازتاب یافت. بهتدریج با ظهور شاعران برجستهاى چون عبداللَّهبن رواحه، کعببن مالک، حسانبن ثابت و دیگران، کلمات و مضامین قرآنى در شعر عرب نفوذ کرد. حسانبن ثابت به مدت ده سال پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و یاران او را مدح و ستایش کرد. او مرثیههایى در درگذشت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سرود.
پس از قرآن کریم، نخستین آثار منثور اسلامى احادیث نبوى است که نثرى روان و بى پیرایه دارد. خطبهها، از خطبه حجةالوداع تا سخنان گهربار امیرالمؤمنین علیه السلام داراى نثرى فاخر، آهنگین و مسجعاند. نامهها، پیماننامهها و مانند آنها در قالب متون دینى جاى مىگیرند و شامل مضامین سیاسى و اجتماعىاند. در سراسر سده نخست هجرى نثر عربى از این محدوده فراتر نمىرود.
نثر نیز مانند شعر دورههاى گوناگونى را پشتسر گذاشته است. در برخى از دورهها به علل گوناگون نویسندگانى بزرگ پرورش یافتهاند و در برخى دیگر از اعصار شکوفایى چندانى دیده نمىشود. در میان نویسندگان عرب ابنمقفع (م 142 ق) از درخشانترین چهرههاى ادبى است. تا حدى که وى را خالق نثر تازى خواندهاند؛ اگرچه آثار او، یا دستکم آنچه از آثار او موجود است، منحصراً کتابهایى است که از زبان پهلوى ترجمه شده است.(6)
• ادبیات فارسى
شعر فارسى: سده چهارم و نیمه نخست سده پنجم هجرى دوره پیدایش و اوج ادب فارسى بهشمار مىآید. علت اساسى این پیشرفت و رواج روزافزون شعر در این دوره تشویق بىسابقه شاعران و نویسندگان از سوى شاهان بوده است. سامانیان بهویژه به نثر و نظم پارسى بسیار اهتمام ورزیدند و شاعران پارسىگوى را مورد تکریم قرار دادند. یکى از علل ترویج نظم و نثر پارسى به وسیله آنها تعقیب فکر استقلال ادبى ایرانیان و توجه به اعتلاى جایگاه پایتختشان، بخارا در برابر بغداد، پایتخت خلفا بود. بجز بخارا که مهمترین مرکز ادبى ایران در سده چهارم هجرى بود؛ مراکز مهم دیگرى هم تا نیمه سده پنجم هجرى مانند زرنج سیستان، غزنین، گرگان، نیشابور، رى و سمرقند براى شکوفایى ادب فارسى وجود داشت.(7)
نثر فارسى: از سده سوم هجرى نثر فارسى همزمان با شعر فارسى و تحتتأثیر عوامل گوناگون ظهور کرد و در سده چهارم به شکوفایى رسید. نخستین عامل اساسى، رونقى بود که در نتیجه اعاده استقلال ایرانیان و در سایه حیات ملى و اجتماعى آنان ایجاد شد و به استقلال ادبى انجامید. علت مهم دیگر نیاز ایرانیان به پیدایش ادبیاتى در برابر ادبیات عرب بود و دیگر اینکه در سدههاى نخستینِ اسلام شمار کسانى که در ایران به زبان عربى آشنا باشند اندک و نیاز ایرانیان به داشتن کتابهاى فارسى بسیار بود. همچنین برخى از بزرگان آن دوره مانند خاندان جیحانى و بلعمى مشوق نویسندگان در نگارش کتابهایى در زمینههاى گوناگون و ترجمههایى از عربى و مانند آن بودند.
ب) علوم اسلامى
• قرائت
علم قرائت از کهنترین علوم اسلامى است و در واقع پایهگذار قرائت قرآن خود پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است. پس از علىبن ابىطالب علیه السلام، عبداللَّهبن مسعود و ائمه اطهار علیهم السلام، نخستین کسى که قرآن را با الحان متداول در سده اول قرائت کرد؛ شخصى به نام عبیداللَّهبن ابى بکر ثقفى بود.
از آنجا که روایت صحابه از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم درباره برخى از الفاظ قرآن کریم و کیفیت حروف و اداى آنها، به طرق مختلف صورت گرفته این امر سبب اختلاف قرائت شده است و چون این اختلاف به وسیله قاریان نقل شده و تداوم یافته است، در حین فتوحات اسلامى مسلمانان در هر یک از بلاد و کشورهاى اسلامى قرائت یکى از قاریان مشهور را پذیرفتند و در نتیجه پنجاه قرائت که مشهورترین آنها قراء سبعه است، پدیدار شد.(8)
نخستین کسى که قرائتها را در یک کتاب جمعآورى کرد، ابوعبید قاسمبن سلام (م 224 ق) بود که همه قرائتها را با همان هفت قرائت معروف، در بیست و پنج قرائت خلاصه کرد.
در سدههاى دهم تا دوازدهم به سبب همراه شدن دین و سیاست در ایران و قدرت گرفتن صفویه باب جدیدى در حوزه علوم اسلامى گسترده شد. علم قرائت نیز از فضاى جدید بهره گرفت و گامهاى تازه و مثبتى در مسیر ترقى طى شد، هر چند آثارى که در این سه سده در زمینه علم قرائت به نگارش درآمد ارزش کتب قدیم را نداشت. برخى آثار این دوره عبارتاند از: الکشف من القراآت السبع نوشته قاضى سعید قمى (م 1103 ق). تحفة القراء، به فارسى از ملامصطفى قارى تبریزى، و رساله تجوید، به فارسى از محمدبن محسنبن سمیع قارى.
طى سدههاى اخیر آثار متعدد دیگرى نیز در این زمینه و در شرح لغات و کشف آیات قرآن پدید آمده است.(9)
• تفسیر
مسلم است که ظهور مرحله تدوین تفسیر در اواخر عهد بنى امیه و اول عهد بنى عباس یعنى در سال 133 ق و آغاز تفسیر همزمان با تدوین حدیث بوده است؛ زیرا نخست تفسیر قرآن کریم از جمله بخشى از روایات بود که بعدها با کوشش علما و بزرگان اسلام روایات تفسیرى از مجموعه احادیث جدا گردید و مدوّن شد. به نظر بسیارى از اهلسنت و شیعه سعیدبن جبیر نخستین تدوینکننده تفسیر بهشمار مىرود. او شاگرد عبداللَّهبن عباس و از فرهیختهترین تابعینى بود که به سبب تشیع و وفادارى به حضرت على علیه السلام به دست حجاجبن یوسف به شهادت رسید. اگر در پى پاسخ به پرسشى اساسىتر باشیم که نخستین مفسر قرآن کریم چه کسى بود، بىتردید نام حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و على بن ابىطالب علیه السلام مىدرخشد. در واقع تفسیر امام على علیه السلام را باید آغاز تفسیر عقلى از قرآن کریم دانست. منظور از تفسیر عقلى تبیین و تفسیر آیات قرآن بر اساس روش تعقلى است و این روش در حقیقت همان سیاقى است که کتاب خدا به اهل ایمان مىآموزد. اوج رشد این مکتبِ تفسیرى از قرآن در عصر امام محمد باقر علیه السلام و فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام بود.
• حدیث
در میان فرقههاى اسلامى در موضوع نگارش حدیث، از آغاز اختلافنظر وجود داشت؛ در حالىکه شیعیان از همان زمان به اهمیت حدیث پى برده و با کتابت آن به حفظ این میراث تاریخى اقدام کردند. اهلسنت تا نیمه دوم سده دوم هجرى مجموعه مدونى از احادیث نداشتند؛ زیرا خلیفه دوم کتابت حدیث را نهى کرده بود.(10) نخستین کتاب حدیث از آنِ علىبن ابىطالب علیه السلام بود که در حقیقت املاى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم بوده است. به گزارش برخى از محققان، این کتاب نزد امام باقر علیه السلام وجود داشته و آن را به حکمبن عتیبه نشان داده است.(11) به گزارش شیخ مفید و محقق حلى و شهید اول، شیعیان از عهد امیرالمؤمنین علیه السلام تا عهد امام حسن عسکرى علیه السلام در نیمه سده سوم هجرى چهارصد کتاب حدیث (اصول اَربعمائة) تألیف کردهاند.
• فقه
الف) فقه شیعه نظام فقهى شیعه از آغاز تاکنون دورههاى گوناگونى را پشت سرگذاشته است. در اینجا به اختصار این دورهها نام مىبریم:
1. دوره حضور ائمه علیهم السلام؛ 2
2. آغاز تدوین فقه؛
3. دوره تلفیق؛
4. دوره نقد مکتب تلفیق؛
5. دوره تهذیب و تکامل مکتب تلفیق؛
6. دوره شهید اول؛
7. فقه دوره صفوى:
الف) فقه محقق ثانى؛
ب) فقه مقدس اردبیلى؛
ج) فقه اخبارىها؛
8. دوره شیخ انصارى.
ب) تحولات فقه اهلسنت در میان اهلسنت، فقه و تحولات آن به شش مرحله تقسیم شده است:
1. دوره پیامبر و دسترسى مستقیم به نصّ (از آغاز اسلام تا یازده هجرى)؛
2. دوره صحابه؛ (از سال یازده تا حدود چهل هجرى)؛
3. دوره تابعین؛ (از حدود چهل تا حدود صد هجرى)؛
4. دوره ائمه چهارگانه یا دوره تأسیس مذاهب فقهى (از سده دوم تا چهارم هجرى)؛
5. دوره تقلید از ائمه چهارگانه (از سده سوم تا چهاردهم هجرى)؛
6. دوره نهضت جدید فقهى و حقوقى و افتتاح باب اجتهاد.(12)
• اصول
یکى از علوم اسلامى که براى درک و استنباط احکام و قوانین اسلامى از منابع اصیل تدوین یافته دانش اصول فقه است. این دانش از آغاز تأسیس تا کنون نُه مرحله را پشت سر گذاشته است:
1. دوره تأسیس؛
2. دوره آغاز تصنیف؛
3. دوره اختلاط علم اصول با علم کلام؛
4. دوره کمال و استقلال مجدد؛
5. دوره رکود استنباط و توقف علم اصول؛
6. دوره نهضت مجدد؛
7. دوره ضعف علم اصول؛
8. دوره جدید علم اصول؛
9. دوره معاصر.
• کلام
دلایل چندى باعث پیدایش علم کلام بر دامنه تمدن اسلامى شد. از جمله این دلایل ارتباط بین مسلمانان با غیرمسلمانان همچون ایرانیان، رومیان و مصریان بود. بر اثر این ارتباط اختلاف عقاید آشکار شد و مسلمانان براى دفاع از دین اسلام به فراگیرى روشهاى نوین فکرى و استدلالى پرداختند. دلیل دیگر پیدایش این علم، اسلام آوردن اقوامى بود که در مذهب آنان عقایدى در باب صفات خدا، توحید، قضا و قدر، جزا و سزا و مانند آن وجود داشت. با توجه به این سابقه، تازه مسلمانان مىکوشیدند باورهاى دین دیرین خود را در قالب دین اسلام تبیین کنند. از این رو، مسلمانان کوشیدند با بهرهگیرى از استدلالهاى عقلى، اصول عقاید اسلامى را مستحکم کنند.(13)
ج) هنر در تمدن اسلامى
معمارى، نقاشى، خطاطى، صنایع مستظرفه: بدیهى است که اقوام و ملل جهان در آشنایى با هنر و بهرهورى از آن تقدّم و تأخر دارند. ایرانیان و رومیان، سدهها پیش از ظهور اسلام با هنر آشنا شده بودند و هر یک از این دو قوم، هم زمان با ظهور اسلام، سنتهاى هنرى چند صد ساله داشتند.
عربستان پیش از اسلام، از نظر هنرى به استثناى خط عربى که بالقوه آمادگى پذیرش زینتهاى هنرى را داشت و بعدها از سده سوم تا نهم هجرى آن زینتها را یافت، از درونمایه چندانى برخوردار نبود.(14) شعر و سرود بیشترین هنر عرب بود تا آنکه فتوحات مسلمانان موجب شد تا آن چادرنشینان ناگهان دیده بر کاخهاى باشکوه ایرانیان و کلیساها و پرستشگاههاى یونانیان و رومیان بگشایند. به همین سبب، هنر صنعتگران ایرانى و یونانى و مصرى و سورى با هم پیوند خورد و زیر فرمان اسلام به شیوههایى مبدل شد که امروزه هنر اسلامى نامیده مىشود.(15)
از پایان سده اول هجرى فرمانروایان مسلمان در نواحى فتح شده، ساخت مسجدها و کاخهاى با شکوه را آغاز کردند و کوشیدند تا آثار بزرگتر و با شکوهترى از بناهاى دوران پیش از اسلام بهوجود آورند. اما از اوایل سده دوم هجرى به بعد که کمکم سنتى معین و مشخص در هنر اسلامى بهوجود آمد و رو به کمال گذارد، هنرمندان ناگزیر، ویژگیهاى قومى و ملّى را از بناهایى که نیاز به تجدید مىیافتند مىگرفتند و همه را بر سنّت هنر اسلامى منطبق مىساختند.
معمارى اسلامى در هیئت و شکل سه نوع بناى عمده به ظهور رسید: مساجد، مدارس و مقابر یا بقاع متبرک. مسجد جامع دمشق که بین سالهاى 87 تا 96 ق به روزگار ولید بر جاى پرستشگاه ژوپیتر (خداى خدایان روم) ساخته شد، در شمار کهنترین بناهاى اسلامى است.(16)
ادامه دارد ...
دکتر علىاکبر ولایتى
پی نوشت
1) محمدرضا حکیمى و دیگران، الحیاة، تهران، 1408 ق، ج 1.
2) سید حسن تقىزاده، تاریخ علوم در اسلام، تهران، 1379ش، ص 30-31.
3) ج. م. عبدالجلیل، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، امیرکبیر، 1363ش، ص 153.
4) دانشنامه جهان اسلام، ج 6، ذیل »تاریخ و تاریخنگارى«.
5) فرانتس تشنر و مقبول احمد، تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامى، ترجمه محمدحسن گنجى و عبدالحسین آذرنگ، تهران، 1375، ص 9-10.
6) دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ذیل »ابنمقفع«، (آذرتاش آذرنوش و عباس زریاب).
7) براى آگاهى از ویژگىهاى شعر پارسى این دوره ر.ک: ذبیحاللَّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، 1336، ج 2، ص 190-200.
8) بهاءالدین خرمشاهى، دانشنامهقرآن و قرآنپژوهى، تهران، دوستان و ناهید، 1377، ج 1، ص 1741-1742.
9) عبدالحلیمبن محمدالهادى قابة، القراءاة القرانیة: تاریخها، ثبوتها، حجیتها و احکامها، بیروت، 1999، ص 70-73 و 74-85.
10) علىبن حسامالدین متقى، کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، بیروت، 1998، ج 1، ص 174.
11) سید حسن صدر، تأسیس الشیعة الکرام، لفنون الاسلام، ص 279.
12) محمد خضرى بیک، تاریخ التشریع الاسلامى، بنارس، ادارة البحوث الاسلامیة، 1403 ق، ص 5 .
13) علامه شبلى نعمانى، تاریخ علم کلام، ترجمه داعى گیلانى، تهران، 1328، ص 8.
14) هورست ولدمار جَنْسِن، تاریخ هنر، ترجمه پرویز مرزبان، تهران، علمى و فرهنگى، 1359، ص 191-2.
15) کریستین پرایس، تاریخ هنر اسلامى، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، علمى و فرهنگى، 1364، ص9.
16) هورست ولدمار جَنْسِن، پیشین.
.: Weblog Themes By Pichak :.