فرمود:
« ... در روز غدیر ابراهیم خلیل علیهالسلام از آتش نمرودیان نجات یافت و به شکرانه نجات خود در آن روز روزه گرفت، و در روز غدیر خداوند دین خود را کامل نمود و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله امیرالمؤمنین علیهالسلام را جانشین خود قرار داد و فضایل او را بیان نمود و آن روز روز کمال دین و خواری شیطان و پذیرفته شدن اعمال شیعیان و دوستان آل محمّد علیهمالسلام و نابود شدن پاداش اعمال مخالفین است و خداوند در آن روز اعمال آنان را محو و نابود خواهد نمود و همانند ذرّات کوچک که در هوا پراکنده است خواهد شد، و آن روزی است که جبرئیل علیهالسلام دستور میدهد تا مقابل بیت المعمور در آسمان چهارم کرسی کرامت منصوب نمایند و سپس بر بالای آن میرود و ملائکه آسمانها گرد او جمع میشوند، و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را ستایش میکنند و برای شیعیان امیرالمؤمنین و امامان بعد از آن حضرت و دوستان آنان از زمان حضرت آدم تا آخر دنیا استغفار میکنند.
و روز غدیر روزی است که هر که در آن خدا را عبادت کند و بر خود و خانواده و برادران خود توسعه دهد و به آنان احسان و اکرام نماید خداوند نعمت خود را بر او افزون مینماید و او را از آتش دوزخ آزاد خواهد نمود.
و روز غدیر روزی است که کوشش و عبادت شیعیان در آن مشکور و گناهان آنان مغفور و آمرزیده و اعمال آنان پذیرفته خواهد بود.
و روز غدیر روزی است که بلاها از شیعیان برطرف میشود و گناهانشان بخشوده میگردد. و روز غدیر، روز بخشش و احسان و روز پخش معارف اسلام و روز بشارت و عید بزرگ اسلام و روز استجابت دعا و روز موقف بزرگ مسلمانان و روز پوشیدن لباس زیبا و روز دور کردن لباس سیاه و روز شرط مشروط [و پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین] و روز برطرف شدن اندوهها و روز گذشت از خطاهای شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام و روز سبقت جستن به ولایت آن حضرت و روز فرستادن صلوات فراوان بر محمد و آل محمّد[علیهم الصلاة و السلام] و روز خشنودی و روز قبولی اعمال و روز درخواست مزید رحمت خداوند و روز استراحت مؤمنین وشیعیان و روز تجارت آخرت و روز دوستی و محبت با برادران مؤمن و روز رسیدن به رحمت الهی و روز تزکیه و پاک شدن و روز ترک گناهان بزرگ و نافرمانی خدا و روز عبادت و روز افطاری دادن به مؤمنان روزه دار است.
پس هر کس مؤمن روزه داری را در آن روز افطاری دهد مانند آن است که ده برابر جمعیت فئآم را اطعام نموده باشد.» سپس فرمود: «آیامی دانی فئآم چه قدر است؟» راوی گفت: خیر. حضرت رضا علیهالسلام فرمود: «فئآم یکصد هزار نفر است.»
... روز غدیر روز تبریک مؤمنین به یکدیگر است و چون مؤمن برادر خود را ملاقات میکند باید بگوید: «الحمداللّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمّة علیهمالسلام »؛ یعنی ستایش خدای راکه ما را از پیروان و متمسّکین به ولایت امیرالمؤمنین و امامان دیگر قرار داد.»
... روز عید غدیر روز شادی و تبسّم و اظهار مسرت با اهل ایمان است و هرکس در چنین روزی با صورت شاد و خنده رویی با برادر خود برخورد نماید خداوند در قیامت نظر رحمت به او خواهد نمود و هزار حاجت او رابرآورده خواهد کرد و در بهشت قصری از درّ سفید برای او بنا خواهد نمود و صورت او را شاداب و خرّم خواهد گرداند.»
سپس فرمود: «روز عید غدیر روز زینت و نظافت و آرایش است و هرکه برای این روز خود را زینت کند خداوند هر گناهی که انجام داده است را از او میبخشد؛ خواه گناه کوچک باشد و خواه گناه بزرگ و ملائکه را نزد او میفرستد تا از این غدیر تا غدیر سال آینده برای او حسنات و اعمال خیر و عبادت بنویسند و درجات او را بالا ببرند و اگر بمیرد شهید مرده است و اگر زنده بماند زندگی شاد و سعادتمند خواهد داشت.»
…. و هر کس در این روز مؤمنی را زیارت کند خداوند هفتاد نور وارد قبر او مینماید و قبر او را وسیع و پهناور میکند و هر روزی هفتاد هزار ملک از ملائکه رحمت قبر او را زیارت میکنند و به او بشارت بهشت میدهند.»
[کتاب اقبال الاعمال از سید ابن طاوس]
اما چند جمله ای هم از خطابه پیغمبر اکرم در این روز :
« ... اکنون به عبودیت خویش و پروردگاری او گواهی می دهم. و وظیفه خود را در آن چه وحی شده انجام می دهم مبادا که از سوی او عذابی فرود آید که کسی یاری دورساختن آن از من نباشد. هر چند توانش بسیار و دوستی اش (با من) خالص باشد.
- معبودی جز او نیست - چرا که اعلام فرموده که اگر آن چه (درباره ی علی) نازل کرده به مردم نرسانم، وظیفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارک و تعالی امنیت از [آزار] مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است.
همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام، پروردگارم - که تنها او سلام است - فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب برادر، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود او (علی)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است؛
و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که: «همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند.» و هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.
و من از جبرئیل درخواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از این مأموریت معاف فرماید. زیرا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیس? ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را می دانم؛ همانان که خداوند در کتاب خود در وصفشان فرموده: «به زبان آن را می گویند که در دل هایشان نیست و آن را اندک و آسان می شمارند حال آن که نزد خداوند بس بزرگ است
و نیز از آن روی که منافقان بارها مرا آزار رسانیده تا بدانجا که مرا اُذُن [سخن شنو و زودباور ]نامیده اند، به خاطر همراهی افزون علی با من و رویکرد من به او و تمایل و پذیرش او از من، تا بدانجا که خداوند در این موضوع آیه ای فرو فرستاده: « و از آنانند کسانی که پیامبر خدا را می آزارند و می گویند: او سخن شنو و زودباور است. بگو: آری سخن شنو است. - بر علیه آنان که گمان می کنند او تنها سخن می شنود - لیکن به خیر شماست، او (پیامبر صلی الله علیه و آله) به خدا ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق می کند و راستگو می انگارد.
و اگر می خواستم نام گویندگان چنین سخنی را بر زبان آورم و یا به آنان اشارت کنم و یا مردمان را به سویشان هدایت کنم [که آنان را شناسایی کنند] می توانستم. لیکن سوگند به خدا در کارشان کرامت نموده لب فروبستم. با این حال خداوند از من خشنود نخواهد گشت مگر این که آن چه در حق علی عیه السّلام فرو فرستاده به گوش شما برسانم. سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله چنین خواند: «ای پیامبر ما! آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده - در حقّ علی - ابلاغ کن؛ وگرنه کار رسالتش را انجام نداده ای. و البته خداوند تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد»
هان مردمان! بدانید این آیه دربار? اوست. ژرفای آن را فهم کنید و بدانید که خداوند او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار داده، پیروی او را بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان پیروی می کنند و بر صحرانشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و بر هر یکتاپرست لازم شمرده است.
[هشدار که] اجرای فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پیرو و باورکننده اش در مهر و شفقت است. هر آینه خداوند، او و شنوایان سخن او و پیروان راهش را آمرزیده است.
... و پس از خداوند ولی شما، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون در برابر شماست و با شما سخن می گوید. و پس از من به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد.
روا نیست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نیست مگر آن چه آنان ناروا دانند. خداوند عزوجل، هم روا و هم ناروا را برای من بیان فرموده و آن چه پروردگارم از کتاب خویش و حلال و حرامش به من آموخته در اختیار علی نهاده ام.
هان مردمان! او را برتر بدانید. چرا که هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، ضبط کرده ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند او را در سور? یاسین یاد کرده که: «و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم»
هان مردمان! از علی رو برنتابید. و از امامتش نگریزید. و از سرپرستی اش رو برنگردانید. او [شما را] به درستی و راستی خوانده و [خود نیز] بدان عمل نماید. او نادرستی را نابود کند و از آن بازدارد. در راه خدا نکوهش نکوهش گران او را از کار باز ندارد. او نخستین مؤمن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان، به او سبقت نجسته. و همو جان خود را فدای رسول الله نموده و با او همراه بوده است تنها اوست که همراه رسول خدا عبادت خداوند می کرد و جز او کسی چنین نبود.
اولین نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. از سوی خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت] در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده، پذیرفت که جان خود را فدای من کند.
هان مردمان! او را برتر دانید، که خداوند او را برگزیده؛ و پیشوایی او را بپذیرید، که خداوند او را برپا کرده است.
هان مردمان! او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند توبه منکر او را نپذیرد و او را نیامرزد. این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار علی و هرآینه او را به عذاب دردناک پایدار کیفر کند. از مخالفت او بهراسید و گرنه در آتشی درخواهید شد که آتش گیر? آن مردمانند؛ و سنگ، که برای حق ستیزان آماده شده است.
هان مردمان! به خدا سوگند که پیامبران پیشین به ظهورم مژده داده اند و اکنون من فرجام پیامبران و برهان بر آفریدگان آسمانیان و زمینیانم. آن کس که راستی و درستی مرا باور نکند به کفر جاهلی درآمده و تردید در سخنان امروزم همسنگ تردید در تمامی محتوای رسالت من است،
و شک و ناباوری در امامت یکی از امامان، به سان شک و ناباوری در تمامی آنان است. و هرآینه جایگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بود.
هان مردمان! خداوند عزّوجلّ از روی منّت و احسان خویش این برتری را به من پیشکش کرد و البته که خدایی جز او نیست.
آگاه باشید: تمامی ستایش ها در همه روزگاران و در هر حال و مقام ویژ? اوست.
مردمان! علی را برتر دانید؛ که او برترین مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام که آفریدگان پایدارند و روزی شان فرود آید.
دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن که این گفته را نپذیرد و با من سازگار نباشد!
هان! بدانید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد:
«هر آن که با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!»
البته بایست که هر کس بنگرد که برای فردای رستاخیز خود چه پیش فرستاده. [هان!] تقوا پیشه کنید و از ناسازگاری با علی بپرهیزید. مباد که گام هایتان پس از استواری درلغزد. که خداوند بر کردارتان آگاه است.
مردمان! همانا او هم جوار و همسایه خداوند است که در نبشته ی عزیز خود او را یاد کرده و دربار? ستیزندگان با او فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستخیز بگوید: افسوس که دربار? همجوار و همسایه ی خدا کوتاهی کردم...
هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.
هان مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گران سنگ بزرگ تر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.
هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم. هشدار که من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ کردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم. هشدار که هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مؤمنان بری کسی جز او روا نباشد.
خداوندا! دوستداران او را دوست دار. و دشمنان او را دشمن دار. پشتیبانان او را پشتیبانی کن. یارانش را یاری نما. خودداری کنندگان از یاری اش را به خود رها کن. ناباورانش را از مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آور.
پندهای نهج البلاغه 2
از تیتر این مطلب تعجب نکنید. این حرف خود شماست. اگر این مطلب را بخوانید تا آخر آن نرسیده میفهمید که گناه کردن چقدر بد است. امیر مومنان، علی علیه السلام میفرمایند:
لَو لَم یَتَوعَّد اللهُ عَلی مَعصِیَتِهِ لَکانَ یَجِبُ اَن لا یُعصَی شُکراً لِنِعَمِهِ 1
حتی اگر خداوند نیز بندگانش را از نافرمانی وگناه نترسانده و باز نداشته بود، باز هم واجب بود که انسان، مرتکب هیچ گناهی نشود، تا به این وسیله، در برابر نعمتهای او سپاسگزاری کرده باشد.
آنچه از حضرت شنیدید حکم عقل بود. عقل آدمی حکم میکند که باید نیکی را به نیکی پاسخ گفت. و بهترین پاسخ به هر نیکی، دانستن قدر آن است. لذا هرکه قدر نشناس باشد باید در عقل او شک کرد.
یک سوال: اگر روزی شما به کسی یک دوربین هدیه بدهید، بعدا بفهمید که آن شخص با آن دوربینی که شما به او هدیه دادید، دارد مدام خانهی شما را دید میزند، چه حالی پیدا میکنید؟
جوابش را من میدانم. اگر شما را ده هزار بار از آنکه هستید صبورتر و با حوصله تر کنند، در مقابل او میگویید: این عوض تشکرت بود؟!
کسیکه گناه میکند و فرمان خداوند را به جای نمی آورد، در حقیقت، نعمتهایی را که خداوند به او داده است، تباه میکند. زیرا چنین کسی، برای آن که بتواند گناهی را مرتکب شود، ناچار باید تمام نیروهایی را که در وجودش هست، به کار ببرد. در حالیکه خداوند، این نیروها را، برای گناه و نافرمانی کردن به او نداده است.
کسی را در نظر بگیر، که میخواهد، برخلاف فرمان خداوند، مرتکب گناه شود، مثلا دزدی کند: تمام اعضای بدن آن شخص، باید وظایف خود را، با تمام نیرویی که دارند انجام دهند، تا او توانایی انجام چنین گناهی را داشته باشد.
با نعمت خدا، جلوی چشم خدا، معصیت خدا را کردن!
چقدر زشته، نه؟!
ششهای او، باید بطور مرتب هوای تازه را به خود بگیرند، تا او نفس بکشد و زنده بماند، قلبش باید بطور منظم در حال تپیدن باشد، تا خون به تمام پیکرش برسد و او را زنده نگاه دارد، چشمهایش باید توانایی دیدن داشته باشند، تا او راه خود را ببیند، پاهایش باید قادر به حرکت و قدم برداشتن باشند، تا او در مسیری که با چشمش میبیند، پیش برود، گوشهایش باید توانایی شنیدن داشته باشند، تا او صدای نزدیک شدن مردم را تشخیص بدهد و از خطر فرار کند، دستهایش باید توانایی کار و حرکت داشته باشند، تا او درها را باز کند و اشیأ را بردارد، مغزش باید کار خود را انجام دهد، تا سایر اعضای بدنش از آن فرمان بگیرند، و وظایف خود را اجرا کنند...
و اگر یکی از این اعضا، یعنی یکی از این نعمتهایی که خداوند به انسان داده است، کار خود را به درستی انجام ندهد، شخص گناهنگار، قادر به انجام گناه نخواهد بود.
پس میبینی که گناهکار، برای آنکه در برابر خداوند، مرتکب گناه و نافرمانی شود، از همان امکانات و نیروهایی استفاده میکند، که خداوند، آنها را، برای انجام کارهای درست و نیک به او داده است. به این ترتیب، آیا شخص گناهکار، با انجام هر کدام از گناهان خود، نعمتها و نیروهایی را که از خداوند دارد، تباه و حرام نمیکند؟
البته خداوند؛ به بندگان خود هشدار داده، و آنها را از گناه و نافرمانی، بیمناک کرده است. ولی اگر خداوند چنین بیم و هشداری هم نداده بود، و اگر انسان آسوده خاطر بود که به خاطر گناهانش کیفر و مجازات نخواهد دید، باز هم حق نداشت نعمتهای خداوند را تباه کند. یعنی در برابر نعمتهای دیدن، شنیدن، بوئیدن، حرکت، تپیدن قلب، تنفس ششها، اندیشیدن، توانایی انجام کارهای گوناگون داشتن، و هزاران نعمت دیگر، انسان باید قدرشناس باشد، و به شکرانه این نعمتهای بزرگ و با ارزش، هرگز مرتکب گناه و نافرمانی خداوند نشود.
عقل حکم میکند که باید نیکی را به نیکی پاسخ گفت. و بهترین پاسخ به هر نیکی، دانستن قدر آن است. پس هرکه قدر نشناس باشد باید در عقل او شک کرد
به یکی گفتم از مادرت بابت این غذای خوشمزه تشکر نمیکنی؟ گفت همین که من با اشتهاء و خوب آن را خوردم خودش تشکر بود.
این حرف خیلی پرمغز است و او از این بابت دانشمند شده هرچند کوچک بود. میدانید چرا؟ چون او دانسته که مادرش زحمت کشیده تا غذایی خوب و باب میل او درست کند و حالا که با اشتهاء خورده، تمام خستگی را از تن او به در کرده است و عملا گفته که «دستت درد نکند، چقدر خوشمزه بود». این تشکر عملی است که فراتر از تشکر زبانی است. البته باید به زبان هم آورد. اما تصور کنید اگر او آن غذا را نمیخورد و یا بدتر، میگفت این چه غذایی است و آن را دور میریخت، چه حالی به مادر دست میداد.
حالا فهمیدید چرا چرا باید پدر گناهکار را درآورد؟
پس: بیایید فکر کنیم و آنگاه نعمتهای خدا را درست مصرف کنیم و گناه نکینم
بحث درباره فلسفه و حکمت نماز در واقع آشنایى با اسرار و رموزى است که در این عمل عبادى نهفته است . باید توجه داشته باشیم که خداوند متعال هیچ دستورى را بدون حکمت و علت بر بندهاش واجب و یا حرام نمىسازد. در این شکی نیست که وقتی خداوند عملی را برای انسان واجب میکند قطعا برایش سود و فایده بسیار دارد و بالعکس وقتی عمل و یا چیزی را حرام میکند یقینا ضرر بسیاری برای انسان دارد و همین طور است مواردی که مکروه و مستحب اعلام شدهاند. در این زمان که علم پیشرفت کرده؛ بسیاری از علل و سود و زیانهایی برای اعمال ذکر میشود که نشانگر حکمت و فلسفه حرام و واجب شده اعمال و برخی چیزهاست.
شایان ذکر است که انسان مومن و متعهد، در مقابل پروردگار روحیه تعبد و تسلیم پذیری دارد و نیازی به دانستن علل و حکمت احکام ندارد، گرچه دانستنش هم مشکلی ندارد. ولی اصل بر تعبد در برابر خداوند است.
خداوند، خالق تمام هستی است و همه موجودات به خالقیت خدا اعتراف دارند و خدا را تسبیح میکنند:
«یسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض الملک القدوس العزیز الحیکم؛ تسبیح مىگوید خدا را آنچه در آسمانها و در زمین است آن پادشاه پاک عزیز حکیم را.»(1)
حال وقتی که همه موجودات، خدا را تسبیح میگویند و او را عبادت میکنند ؛ آیا جا ندارد انسان که اشرف مخلوقات است در برابر خداوند اظهار بندگی و عبودیت نماید و هیچ بودن خود را به منصه ظهور برساند و در مقابل پروردگارش خاکساری نماید؟
امام رضا (علیهالسلام) در حدیثی علت اقامه نماز را اینگونه بیان میفرمایند: «علة الصلاةِ انَّها اقرارٌ بالربوبیّة لله ـ عزّوجل ـ و خلعُ الانداد و قیامٌ بین یدى الجبّار جلّ جلاله بالذّل والمسکنة والخضوع والاعتراف؛ علت نماز، اقرار به ربوبیت خدا و نفى هرگونه شریک براى او و ایستادن با خضوع و کوچکى و بیچارگى در پیشگاه خداست.»(2)
در وجود انسان دو قدرت عقل و شهوت وجود دارد که دائما در کشاکش نیز میباشند. حال چنین انسانی که نیروی شهوات و هواهای نفسانی در وجودش قوی است قطعاً دچار گناه و لغزش هم میشود، و پنج بار نماز در مقابل پروردگار، به معنای اعتراف به گناهان و طلب آمرزش و بخشش است . در روایتی نیز آمده است:
«نماز، با اعتراف به گناه و درخواست آمرزش گناهان پیشین و نهادن صورت بر زمین، پنج بار در شبانهروز، با عظمت خدا، همراه است.»(3)
حال که هواى نفس، هر لحظه انسان را به غفلت و سرکشى سوق مىدهد و به غرور و خودخواهى دعوت مىکند و به افزونطلبى و تمامیتخواهى فرا مىخواند باید در مقابل آن، عاملى بسیار قوى و نیرومند که مقابل این رذایل سد شود؛ وجود داشته باشد تا او را به سمت عزت و عظمت انسانى سوق دهد و آن نماز است. چون نماز تنها عنصر بازدارنده از رذائل اخلاقى و گناهان است. و خداوند در آیهای یکی از علل و خواص نماز را اینگونه معرفی میفرماید:
«أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ(4) ؛ نماز را برپا دار، که نماز از کار زشت و ناپسند باز مىدارد.»
و در روایتی از معصوم (علیه السلام) آمده است که: «نماز موجب یاد خدا و دورى از غفلت و سرکشى و باعث خشوع، فروتنى و خواهان طلب افزایش معنوى و مادى است.»(5)
از آنجایی که انسان موجودی فراموشکار است، بیم میرود که خداوند را فراموش کند و نیز از یاد ببرد که موقعیتش به عنوان انسان در هستی چیست؟ و عمر خود را در حیوانیت و نفسانیت سپری نماید. لذا اینجاست که:
«نماز او را به مداومت بر ذکر خدا در شب و روز بر مىانگیزاند تا بنده، مولى و مدبر و آفریدگار خود را فراموش نکند چرا که فراموشکارى، باعث طغیان و سرکشى خواهد بود.»(6)
پس فلسفه نماز، حضور در پیشگاه خداوند و اظهار بندگى و عبودیت و اقرار به یکتایی پروردگار و جاودانگى او است که نتیجهاش اصلاح و سعادت انسان و به کمال رسیدنش میباشد. «انسان در حال نماز در محضر خدا و به یاد خداست و همین حالت او را از معاصى بازداشته و از همه تباهىها و تاریکىها او را مانع مىشود.»(7)
پینوشتها:
1ـ سوره مبارکه جمعه، آیه 1.
2 ـ میزان الحکمة، ج5، ص376.
3ـ میزان الحکمه، ج5، ص376.
4- سوره : العنکبوت - آیه : 45 -
5 ـ میزان الحکمه، ج5، ص376.
6 ـ همان.
7ـ میزان الحکمه، ج5، ص376.
شناختنامه قرآن
سورهی یوسف
یوسف، دوازدهمین سورهی قرآن با 111 ایه میباشد که هدف آن بیان ولایت خداوند نسبت به بندهاش که ایمان خود را برای او خالص گردانده و تمامی وجودش از محبّت او پر شده است، بندهای که هیچ کس و هیچ چیز را جایگزین او نمیگرداند. خداوند متعال امور چنین بندهای را بر عهده گرفته و او را به بهترین وجه تربیت کرده و به مقام قرب خود رسانده و برای خود خالص میگرداند. با حیات الهی احیا و زندهاش میکند اگر چه اسباب ظاهری همگی برای هلاکت و نابودی او دست به دست یکدیگر داده ند. او را بالا میبرد گر چه تمامی حوادث در جهت پایین آوردن او دست به دست یکدیگر می دهند و عزیزش میگرداند گرچه تمامی بلاها میخواهند او را ذلیل گردانند.
یوسف، عبد خالص خداوند بود و خدا نیز او را به درجه بالای اخلاص صعود داده او را برای خود و مخصوص خود قرار داد . با عزت خود به او عزت بخشید.تمامی اسباب جمع شدند تا او را ذلیل گردانند اما هرگاه در مهلکهای افتاد خداوند او را بالا برد و همان سببی که عامل هلاکت بود وسیله صعود و ارتقاء او شد. برادرانش به او حسودی کردند و او را در چاه افکنند و بعد ازمدت کوتاهی او را به بهایی اندک فروختند. همین امر موجب شد او پس از مدتی در خانه عزیز مصر ،خانه سلطنت و عزت ، ساکن شود. همسر مصر با او مراوده داشت و او را به ناحق در نزد عزیز متهم کرد و با کمک زنان مصر او را راهی زندان کرد. همین امر سبب قرب و نزدیکی او نزد پادشاه مصر شد. پیراهن خونین او که در روز اول سبب نابینایی یعقوب بود،همان پیراهن در روزهای آخر توسط برادرانش به نزد یعقوب -علیهالسلام- آورده و سبب بینایی او گشت.
هر زمان حادثه و سببی در راه کمال او مانع شد، خداوند متعال همان سبب را وسیلهی رشد و ارتقاء و رستگاری او قرار داد. خداوند او را از حالی به حال دیگر انتقال داد تا به او حکم و سلطنت عطا کرد. او را برگزید و علم تاویل رویا به او داد و نعمتش را بر او کامل کرد .خداوند داستان او را با ذکر رویایی که در کودکی دید آغاز میکند. این رویا بشارتی الهی بود که خداوند آن را در حق او جاری کرد و او را با تربیت الهی از خاصان خود قرار داد. آنچه یوسف بدان رسید جایگاه اولیای خداست.
همانگونه که خود فرموده «الا انّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون الذین آمنوا و کانوا یتقون لهم البشری فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة».1
آموزههای داستان یوسف علیهالسلام
درس اول: خداوند وعدهای که به صابران داده یعنی گشایش و دستیابی به مطلوب عمل میکند. همانگونه که یعقوب- علیهالسلام- به فرزندش گفت «فصَبرٌ جَمیلٌ وَاللهُ المُستعانُ عَلی مَا تَصفون»2 و بار دیگر فرمود:«فصبر جمیلٌ عسی اللهُ اَن یَاتینی بِهم جمیعاً»3 و بار سوم فرمود «انّما اشکو بثی و حزنی الی الله و اعلم منالله ما لا تعلمون»4 و زمانی که بشیر پیراهن یوسف را برای او آورد و بینا شد فرمود: «الم اقل لکم انّی اعلم من الله ما لا تعلمون».5
درس دوم: قدرت خدای تعالی بر اسباب و علل ظاهری و مادی غلبه دارد. چنانکه قدرت تامه و قیمومیت عامهاش باعث میشود علل ظاهری، نتایج برعکس میدهد. آنچه باید بمیراند، زنده میکند. آنچه باید مخفی کند اظهار میکند.
این برادران یوسفند که میخواهند نام و نشان و اثر او را دفن کنند و همانها هستند که او را مییابند. پیراهن یوسف، بینایی یعقوب را میگیرد و همان پیراهن چشمان او را بینا میکند. این همسر عزیز است که اراده عمل زشت دارد و او به دروغ یوسف را متهم میسازد و هم اوست که صادق بودن یوسف را آشکار کرده و بیگناهی او را اعلام میکند. نتیجه مهم این است که اولِ ناامیدی آغاز امید و رجاست و سختی تبدیل به امید می شود.6
1- یونس :10/62-63
2- یوسف:12/18
3- یوسف:12/83
4- یوسف:12/86
5- یوسف:12/96
6- المیزان ج11ص74-77 ؛ البیان ج6 ص 15-18
شناختنامه قرآن
سورهی مبارکهی توبه
توبه نهمین سوره قرآن، و تنها سوهای است که با بسم الله آغاز نمی شود زیرا آیات آن، با ابراز برائت و بیزاری از مشرکان و نبرد با آنها و اهل کتاب شروع شده و بخش عظیمی از سوره درباره منافقین میباشد.بخش دیگری از آیات این سوره، فراخوانی برای مبارزه با دشمنان خدا و نیز بیانگر حال متخلفان از این دستور است.
«ام حسبتم ان تترکوا و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم»
این جهان، سرای آزمون، و جانهای آدمیان، جایگاه خیر و شر و سعادت و شقاوت است.
آدمی در بدو ورود به این عالم دارای صفحهای سفید و آیندهای مبهم است و مراتب قربالهی و نزدیک شدن به پروردگار در گرو ایمان خالص به خدا و آیات اوست.
صفای ایمان نیز فقط با امتحانی که مومن در میدان عمل میدهد هویدا میگردد. و پروردگار، پاک را از ناپاک و ایمان خالص را از ادعای تهی، جدا میکند.
«قل لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا هو مولینا و علی الله فلیتوکل المومنون.»
ولایت و سرپرستی کارهای انسان و تدبیر امور وی، تنها به دست خدای سبحان است که «هو مولینا»، نه خود انسان. و سایر سببهای ظاهری و آنچه برای او پیش میآید با قلم پروردگار در کتابی نوشته شده است.
در این میان وظیفه انسان پیروی از امر خدای خویش، و تلاش در زنده کردن دستورات او و جهاد در راه اوست و آنچه در این راه به انسان میرسد مشیت و خواست پروردگار است. چون «عبد» چارهای جز رها کردن اندیشه و تدبیر و فرمانبرداری مولای خود را ندارد که این همان توکل است.
«فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انّما یریدالله لیعذّبهم بها»
خداوند پیامبرش را از شگفت زدگی در برابر زیادی مال و فرزند منافقان نهی کرده است. چراکه این امور همچون بازیچهای، انسان را به خود مشغول کرده و از رسیدن به سرمنزل سعادت، که هدف حقیقی انسان است، باز میدارد. و در حقیقت این نعمتهای ظاهری، نقمت و بلاهایی هستند که آدمی را بسوی شقاوت میرانند.
هدف خدا از بهرمند کردن منافقان از اینگونه نعمتها، عذاب آنهاست. و آنچه آنها در آن غوطهورند زندگی نیست، که زندگی حقیقی، که نه مرگی دارد و نه رنج و زحمتی، و هیچ لذتش آمیخته با درد نیست، زندگی در پرتو ولایت و سرپرستی خداوند بند مرتبه است « الا انّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون .»
دوست در این چند خط، چند شاخه از گلستان سوره توبه را تقدیم تو کردم. اکنون برخیر و در باغ را به روی خود بگشا و در این گلستان گردشی کن.
برخیز و قرآن را بیاور و سورهی توبه را بخوان و بیندیش
.: Weblog Themes By Pichak :.